[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> پت و مت یا جن و جودی؟! https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...9#pid45599
» <شارینگهام> پست بسیار زیبا و سینمایی ورزش 3 در وصف برد پرگل آلمان https://www.varzesh3.com/news/2048718
» <سروان رنو> آقای اسمیت به واشنگتن می رود ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...5#pid45595
» <رابرت> "ناصر"های گوینده-دوبلور در "خاطرات سودا زده من" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...2#pid45592
» <شارینگهام> تقدیم به کنتس عزیز: «نومید مشو ،امید می‌دار ای دل* در غیب عجایب است بسیار، ای دل»
» <کنتس پابرهنه> جناب شارینگهام عزیز مرسی برای این کشفیات... پس من از حالا به خودم وعده ی پنجمین ستاره رو دادم.
» <سروان رنو> بحث تاریخی درباره مهاجران و تیم ملی فوتبال آلمان و فرانسه ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...8#pid45568
» <شارینگهام> سلام و درود ، خوش آمدید
» <master of puppet> سلام به تمامی کاربران کافه کلاسیک
» <Emiliano> «مرتضی اردستانی» عزیز هم رفت. ایشون چهره‌پرداز بودن و گاهی بازی می‌کرد. نقش کوچیکی هم در تله‌تئاتر «برده رقصان» داشتن.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 19 رای - 4.37 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی
نویسنده پیام
دلشدگان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 96
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۲۶
اعتبار: 24


تشکرها : 3231
( 1347 تشکر در 70 ارسال )
شماره ارسال: #144
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی

یونیکو ، همان فیلم نود دقیقه‌ای که واضح‌تر از هر کارتون 90 قسمتی دیگری توی ذهنم مانده است

[تصویر: 06107976116711092122.jpg]

تک شاخِ موقرمزی

از سینما بیرون آمدیم، سینما بلوار. تا یک هفته بعدش من «باد غرب» بودم و داداشم «باد شب». من چادر نماز مامان، همان سفید گل گلیه را می‌انداختم روی شانه‌ام و از این طرف هال به آن طرف می‌دویدم تا باد زیرش بیفتد و روی هوا شناورش کند، مثل باد غرب. داداشم هم با بارانی بلند و سیاه بابا از من تقلید می‌کرد، باد توی بارانی می‌پیچید و آن را شبیه بال‌های سیاه باد شب می‌کرد، ترسناک و رعب‌آور. پسر همسایه روبه‌رویی می‌شد خدایانِ حسودی که یونیکو را به سرزمین فراموشی تبعید کرده بودند و متکای روی تختم می‌شد همان کره اسب تک‌ شاخ دوست‌داشتنی که من مدام با خودم به این طرف و آن طرف می‌بردم‌اش. سر یک هفته من می‌شدم متکا، متکا می‌شد خدایان، داداشم می‌شد بچه‌سنگ و تختم می‌شد باد غرب.

خیلی‌ها روی حساب زبان‌دانی‌‌شان هنوز هم ادعا می‌کنند که یونیکو غلط است و اسم آن کارتون یونیکورن (یعنی تک ‌شاخ) بود، ولی برای من آن تک شاخ کوچولوی سفید هنوز هم همان یونیکو است، چه درست چه غلط، مثل همان قدیم‌ها، همان موقعی که دلم با یک متکا و یک تخت و چهار تا اسم الکی و یک کارتون زلم زیمبویی خوش بود، زمانی که ته دل مردم هنوز جایی برای سینماها بود و لابه‌لای صندلی‌های سینماها جایی برای بچه‌ها. همان موقع که «مدرسه موش‌ها» گیشه‌ها را می‌ترکاند، سینما گلریز «لوک خوش‌شانس و دالتون‌ها» را پخش می‌کرد و پرفروش‌ترین فیلم سال «گلنار» می‌شد. دیگر خبری از آن چیزها نیست، نه سینماها بچه‌ها را تحویل می‌گیرند و نه بچه‌ها سینماها را. کمتر بچه‌ای برای تماشای «کلاه ‌قرمزی و سروناز» هم دمار پدر و مادرش را درمی‌آورد تا به سینما ببرندش. عصر دیجیمون همین است دیگر. یونیکو برای همان دوران بود: دوران طلایی. او تک‌ شاخ کوچولویی بود که قدرت عجیبی در خوشحال کردن دل مردم داشت. هنوز هم کسی نمی‌داند که این قدرت جزو خصوصیات شخصیتی‌اش بود یا به مدد شاخ‌اش چنین قدرتی را به دست آورده بود. این قضیه باعث حسادت خدایان می‌شود، به عقیده آن‌ها فقط خدایان هستند که باید تعیین کنند چه کسی خوشحال باشد و چه کسی ناراحت. آن‌ها یونیکو را به «سرزمین فراموشی»‌، جایی در انتهای کره زمین، تبعید می‌کنند و به باد غرب دستور می‌دهند که او را به آن‌جا ببرد. باد غرب نمی‌تواند این تقدیر تحمیلی که برای موجود بی‌گناهی مثل یونیکو رقم خورده را تحمل کند، بنابراین تصمیم می‌گیرد که برخلاف نظر خدایان مدام او را از جایی به جای دیگر ببرد تا از غضب آن‌ها در امان باشد. بعد از تو زرد در آمدن باد غرب، خدایان «باد شب» را مأمور می‌کنند که کار را تمام کند، بادی بدجنس که به پیروی از آیین انیمیشن‌های مانگا رنگی به شدت تیره داشت.

هیچ‌وقت نفهمیدم که آن مقر پر از سنگِ بچه‌سنگ کجا بود، یونیکو کجا زندگی می‌کرد، بادِ غرب و شب از کجا می‌آمدند و آن قصر آخر فیلم کجای این کره خاکی بود. همه چیز در یک انتزاع ابدی و ازلی می‌گذشت، در یک ناکجاآباد مرموز و عجیب. عاشق همین مرموزیت‌اش بودم، عاشق آن بچه‌سنگِ آبی رنگی که متحول می‌شد و یونیکویی که پاک می‌ماند و باد غربی که مدام کمکش می‌کرد. بچه‌سنگ (با اسم واقعی بیزل که یک جورهایی بهترین دوست یونیکو هم به حساب می‌آمد) به دم فلش مانندش قانع نبود و شاخ افسانه‌ای یونیکو را می‌خواست تا بر همه‌چیز و همه‌کس مسلط باشد. چائو، همان گربه سیاه و کوچولو هم دوست داشت به جای گربه، یک زن جادوگر بود. یونیکو هم به هیچ کدام «نه» نگفت، چائو را تبدیل به یک دختر زیبا کرد و شاخ‌اش را برای مدتی به بچه سنگ قرض داد.

هر وقت من و داداشم از یونیکو حرف می‌زدیم با چند جفت چشم متحیر و متعجب روبه‌رو می‌شدیم، انگار هیچ‌کس آن را ندیده بود، نه توی سینما نه تلویزیون. هر وقت این اتفاق می‌افتاد خوشحال‌تر می‌شدیم، خوشحال از این که خاطره‌اش فقط محدود به جمع کوچکی می‌شود، یک جمع شاید هزار نفری توی چند میلیون بچه‌ای که به راحتی می‌توانستند در این خاطره سهیم باشند. انگار دیدن آن هم مثل فضایش رؤیایی بیش نبوده، رؤیایی از روزهای خوشی که دیگر هیچ‌وقت تکرار نمی‌شود.

 یونیکو از کجا آمد؟

تک‌شاخ‌ها اصالتا مربوط به افسانه‌های قدیمی، به خصوص الهه‌های یونانی مثل پگاسوس (اسب بالدار) هستند. خود اوساما تزوکا، خالق یونیکو، گفته فیلم سینمایی «ماجراهای عجیب یونیکو» هم از آن افسانه‌ها گرفته شده. یکی از آن‌ها داستان کوپید و سیکه است. کوپید خدای عشق بود که به صورت کودک مجسم شده و سیکه هم خدای زیبایی است که کوپید به دام عشقش گرفتار می‌شود. ظاهرا یونیکو ترکیبی از کوپید و سیکه بوده و داستان تبعید او توسط خدایان هم مربوط به افسانه‌های دیگر می‌شود. کاراکتر یونیکو، یعنی همان بچه تک شاخِ مو‌قرمز، اولین بار توی کمیک‌استریپ‌هایی که تزوکا بین سال‌های 1976 تا 1979 توی مجله «لیریکا» می‌کشید، دیده شد. بعد از ساخت سری کارتون‌هایی که کمپانی OAV از روی این کمیک‌استریپ‌ها برای تلویزیون درست کرد، کمپانی «تزوکا» و سانریو با Madhouse تصمیم گرفتند که یک فیلم سینمایی با محوریت یونیکو بسازند و نتیجه این تصمیم «ماجراهای عجیب یونیکو» شد که 14 مارچ 1981 توی ژاپن اکران شد. تزوکا خودش فیلم را کارگردانی کرد و ماساکی تموجی فیلم‌نامه‌اش را نوشت. دومین فیلم یونیکو که هیچ‌وقت برای ما پخش نشد «یونیکو در جزیره جادو» بود که توسط موریبی مورانو کارگردانی شد و دو سال بعد از فیلم اول توی سینماها اکران شد. کاراکترهای فرعی فیلم دوم، خیلی بیشتر از اولی است و برخلاف قسمت اول که فقط شمه‌ای از باورهایی بودایی را در دل داستان پیاده کرده بود، قسمت دوم به شدت تحت‌تأثیر اعتقادات بودائیستی است.

[تصویر: 57226397358088516869.jpg]

خدایان باد شب را مامور می کنند تا دخل یونیکو را بیاورد.

[تصویر: 81405525285770854995.jpg]

باد غرب دارد یونیکو را با خودش می برد.

[تصویر: 31547998928191542734.jpg]

وقتی یونیکو به وجود واقعی خودش می رسد.

منبع :  كاوه مظاهری     هفته نامه همشهری جوان ویژه کارتونهای دوران کودکی ما

پی نوشت : یکی از بهترین و جذاب ترین کارتونهای دوران کودکی ما کارتون اسب تک شاخ یونیکو است . یاد آوری این کارتون همیشه همنسلان ما رو هیجان زده می کنه. بی شک یونیکو جزء شاهکارهای استثنایی در تاریخ انیمیشن دنیاست . متاسفانه اطلاعی از گویندگان کارتون یونیکو ندارم ، امیدوارم دوستان بتوانند گویندگان کارتون یونیکو را هم معرفی کنند .

بهزاد ستوده عزیز دست مریزاد ، ممنون از یاد آوری خاطرات شیرین دوران کودکی مان ، تلاش شما در گرد آوری جامع اسامی گویندگان کارتونهای خاطره انگیز قدیمی حقیقتا شایسته تقدیر است . امیدوارم شما و سایر دوستان بتوانید گویندگان کارتون یونیکو  و افسانه 3 برادر (عروسکی) را هم معرفی کنید.      با سپاس

۱۳۸۹/۵/۱۲ صبح ۰۶:۵۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, بهزاد ستوده, Savezva, موسيو وردو, john doe, بانو, سروان رنو, Classic, رزا, Kassandra, آوینا, John Coffey, مگی گربه, هایدی, واتسون, مموله, زرد ابری, شارینگهام, رابرت
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی - دلشدگان - ۱۳۸۹/۵/۱۲ صبح ۰۶:۵۰
برنامه بچه های دیروز - هری لایم - ۱۳۹۰/۴/۱۷, عصر ۰۶:۴۶
داگ فادر - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۹/۷/۲, صبح ۰۱:۰۴
شجاع وشیرین - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۱, عصر ۰۹:۱۸
RE:پرسی پارکبان - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۳, عصر ۰۸:۰۸
کارتون قدیمی میکروبی - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۴, عصر ۰۸:۱۲
RE:مسافرکوچولو - مموله - ۱۳۹۹/۵/۲۱, عصر ۰۲:۴۰
RE: موش کوهستان - مموله - ۱۳۹۹/۹/۲۵, عصر ۰۹:۱۶
ای کی یو - مموله - ۱۴۰۰/۳/۱۱, عصر ۱۱:۱۲
سه بچه خرس عروسکی - رابرت - ۱۴۰۰/۶/۲۲, عصر ۰۹:۱۵
RE: [split] اینترنت گردی ... - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۶:۱۷
RE: [split] اینترنت گردی ... - سناتور - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۹:۵۹