[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> پت و مت یا جن و جودی؟! https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...9#pid45599
» <شارینگهام> پست بسیار زیبا و سینمایی ورزش 3 در وصف برد پرگل آلمان https://www.varzesh3.com/news/2048718
» <سروان رنو> آقای اسمیت به واشنگتن می رود ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...5#pid45595
» <رابرت> "ناصر"های گوینده-دوبلور در "خاطرات سودا زده من" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...2#pid45592
» <شارینگهام> تقدیم به کنتس عزیز: «نومید مشو ،امید می‌دار ای دل* در غیب عجایب است بسیار، ای دل»
» <کنتس پابرهنه> جناب شارینگهام عزیز مرسی برای این کشفیات... پس من از حالا به خودم وعده ی پنجمین ستاره رو دادم.
» <سروان رنو> بحث تاریخی درباره مهاجران و تیم ملی فوتبال آلمان و فرانسه ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...8#pid45568
» <شارینگهام> سلام و درود ، خوش آمدید
» <master of puppet> سلام به تمامی کاربران کافه کلاسیک
» <Emiliano> «مرتضی اردستانی» عزیز هم رفت. ایشون چهره‌پرداز بودن و گاهی بازی می‌کرد. نقش کوچیکی هم در تله‌تئاتر «برده رقصان» داشتن.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دستنوشته ها و دلخوری ها
نویسنده پیام
آلبرت کمپیون آفلاین
کارآگاه کافه
***

ارسال ها: 267
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۶/۴
اعتبار: 35


تشکرها : 2944
( 3313 تشکر در 232 ارسال )
شماره ارسال: #60
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها

دلهای دردمند (ادامه)

مدتی بر این منوال گذشت. او هر روز به من زنگ میزد و از حوادثی که برایش اتفاق افتاده بود می گفت. مثلاً راجع به دوست بی وفایی می گفت که وقتی در تنگنا قرار داشت و عاجزانه التماس می کرد که کمکش کند به او در حد هشتصد میلیون تومان طلا و جواهرات داده بود ولی بعد از حل مشکلش آن را بکلی حاشا می کرد. یا اینکه یک بار گشت ارشاد سرکوچه به حجاب او پیله کرد و شوهرش با شجاعت با آنها درگیر شد و از این قبیل. هرچه می گذشت با هم صمیمی تر می شدیم اما مدتی از او خبری نشد. حدود دو ماه بود که نه تماس می گرفت، نه به پیامک ها جواب میداد و نه به انجمن سر میزد. با توجه به اینکه گفته بود به سرطان مبتلاست و گهگاهی بستری میشد و تحت عمل جراحی قرار می گرفت، کم کم نگران احوالش شده بودم. تا اینکه یک روز که برایش پیام دادم که کجایی و خبری ازت نیست جوابی داد که مبهوت شدم.

- دارم از شوهرم جدا می شوم !

- چرا !؟

- به من خیانت می کند.

- چند وقت است ؟

- تا آنجایی که من خبر دارم حدود 6 سال.

- تو چطور 6 سال این مرد خیانتکار را تحمل کردی ؟

- به خاطر پسرم ازش جدا نشدم ولی دیگر نمی توانم ادامه دهم. چند دختر خیابانی را به شرکت آورده و با آنها وارد رابطه شده است. چند بار خودم وارد اتاقش شدم و مچ او را با آنها گرفتم. گفتم من زشتم ؟ بداخلاقم ؟ به کارهای خانه رسیدگی نمی کنم ؟ ببخشید گفتم اگر من در توالت [...] از اینها خوشگلتر می شود. من چه عیبی دارم که رفتی دنبال این آشغالها ؟ می گوید: همین است که هست. مرد باید آزاد باشد که هرکاری دوست داشت انجام دهد ! وقتی تازه ازدواج کرده بودیم شوهرم یک مهندس عمران آس و پاس بود که هیچ نداشت. او با ثروت زیادی که من از مرحوم پدرم به ارث برده بودم به کار بساز و بفروشی پرداخت و وقتی شلوارش دوتا شد شروع کرد به من خیانت کردن...

تازه می فهمیدم که حس دلسوزی من نسبت به او بی جهت نبوده است. این زن کوهی از رنج را به دوش می کشید و برای تسکین دردهایش به فضای مجازی و درددل کردن با من پناه آورده بود.

باز هم مدتی از او خبری نشد. ظاهراً تلفنش را خاموش کرده بود. یک روز که پرسیدم چرا تلفنت خاموش است گفت: از دست دوست دخترهای شوهرم تلفنم را خاموش کرده ام. شوهرم شماره ام را به آنها داده است. مرتب برایم پیامک می فرستند، تهدید می کنند، تمسخر می کنند، خط و نشان برایم می کشند. اعصابم را خرد کرده اند این عفریته ها...

این واپسین پیامکی بود که از او دریافت کردم. شش ماه گذشت. یک سال گذشت. و تا امروز که دوازده سال از آخرین پیامی که بین ما رد و بدل شد می گذرد هیچ خبری از او ندارم. نمی دانم درمان سرطانش به کجا کشید. حتی نمی دانم زنده است یا مرده. و به این ترتیب بود که نیلوفر قصه ما رفت و رفت تا در هیاهوی زمانه گم شد. اما هرجا که هست امیدوارم خدا پشت و پناهش باشد.

پایان


دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از دهانهایی هستند که دعا می کنند
۱۴۰۱/۶/۱۸ عصر ۰۴:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, پیرمرد, کوئیک, ماهی گیر, مارک واتنی, سروان رنو, Emiliano, کلانتر چانس, باربوسا, مورفیوس, نورما دزموند, پطرکبیر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - نسیم بیگ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۳, عصر ۰۵:۱۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - زبل خان - ۱۳۹۳/۵/۱۱, صبح ۱۱:۲۸
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - پیرمرد - ۱۳۹۳/۷/۱۳, عصر ۱۰:۵۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - Keyser - ۱۳۹۳/۱۰/۶, عصر ۱۰:۲۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - نسیم بیگ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴, صبح ۱۲:۰۹
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - نسیم بیگ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴, صبح ۰۷:۰۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۰/۲۵, عصر ۰۴:۲۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - سروان رنو - ۱۳۹۳/۱۰/۲۶, عصر ۰۲:۰۹
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - نسیم بیگ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۲, عصر ۱۰:۵۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - منصور - ۱۳۹۴/۱/۱۴, عصر ۱۰:۳۷
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - جروشا - ۱۳۹۴/۳/۷, عصر ۰۸:۳۵
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - Keyser - ۱۳۹۴/۳/۸, صبح ۰۸:۱۷
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - نسیم بیگ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۳, عصر ۰۷:۵۷
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - منصور - ۱۳۹۶/۱/۳۱, صبح ۰۷:۳۳
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - Jack Robinson - ۱۳۹۶/۲/۲۷, عصر ۰۵:۰۷
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - آلبرت کمپیون - ۱۴۰۱/۶/۱۸ عصر ۰۴:۴۲
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - سروان رنو - ۱۴۰۱/۱۰/۱۰, عصر ۰۷:۳۰
RE: دستنوشته ها و دلخوری ها - Emiliano - ۱۴۰۱/۱۰/۱۰, عصر ۱۰:۵۷