[-]
جعبه پيام
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
» <مارک واتنی> دانلود کارتون قدیمی و نوستالژیک "بامزی" بصورت کامل و دوبله فارسی : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45427
» <کنتس پابرهنه> توی یک دنیای موازی، امروز 45 ساله شده... https://imgurl.ir/uploads/c93116_HL.jpg
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معجزه گر
نویسنده پیام
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #1
معجزه گر

این سیصدمین پست بروبیکر می باشد (بدون اکتساب پستهایی که به فضا رفتند!!!!) بیش از یکهفته می باشد که در حال تکمیل کردن آن بودم ، شخصا بسیار خرسندم که پست 300 بنده مصادف گردید با تحلیل و نقد یکی از فیلمهای مورد علاقه ام. این پست را تقدیم می کنم به دوستان خوبم در کافه و امیدوارم پس از مطالعه آن توانسته باشم به اطلاعاتشان بیافزایم. پست کمی طولانی می باشد لذا امیدوارم دوستان آنرا با حوصله بخوانند. ضمنا برخی از دیالوگهای زیبا و تاثیر گذار فیلم را نیز از روی فیلم پیاده نموده ام که در فرصت مناسبتری همراه با تصاویر برای دوستان ارسال خواهم نمود.

معجزه گر

  • کارگردان: آرتور پن
  • سال تولید: 1962
  • بازیگران: پتی دوک ، آن بنکرافت ، ویکتور جوری ، اندرو پراین ، پگی برک ، اینگا سوئنسن ، میندی شروود ، 
  • فیلمبردار : ارنستو کاپاروس

تحلیل فیلم:

کاپیتان کلر و همسرش صاحب دختری می شوند که نام هلن را بر او می گذارند. آنها خوشحال و خرسندند اما دیری نمی پاید که اندوهی سخت بر آنان مستولی می گردد. معاینات دکتر بیانگر خبری تلخ است. چشمان هلن در برابر نور هیچ عکس العملی نشان نمی دهد و از همه بدتر آنکه او در مقابل اصوات نیز هیچگونه حرکتی از خود نشان نمی دهد. هلن در دنیای تاریک و ساکت خود با چنین ضایعه ای در این خانواده بزرگ و بزرگ می شود اما او نه می تواند چیزی را ببیند و نه چیزی را بشنود. پس لاجرم او حرف هم نمی زند. هیچ راهی برای ارتباط با او وجود نداشت . این ضایعه هلن را بسیار ناسازگار نموده بود و او در برابر هر کسی که میخواست چیزی به او بیاموزد مقاومت می کرد و برای رسیدن به خواسته هایش مرتبا سر خود را به زمین می کوبید. کاپیتان و همسرش برای هلن یک معلم استخدام می کنند.

آنا سالیوان از موسسه پرکینز برای آموزش هلن از بستون اعزام می گردد ،او تمام سعی خود را می کند تا به هلن که هیچ درکی از دنیا و اطرافیان خود ندارد بیاموزد که هر چیزی اسمی دارد اما موفق نمی شود. او راه دشواری در پیش داشت. تلاشهای او بیفایده بود زیرا دخالتهای پدر و مادر هلن بواسطه ترحمی که به فرزندشان داشتند در روش آموزشی خانم سالیوان خلل ایجاد می نمود.

سرانجام خانم سالیوان فکری به ذهنش می رسد و ادامه آموزش را منوط به آن می نماید که هلن را بدور از پدر و مادرش آموزش دهد. یک سوئیت در انتهای باغچه منزل کاپیتان وجود داشت که بلا استفاده بود. کاپیتان یک فرصت دو هفته ای به او میدهد و هلن را پس از یک سواری طولانی به آنجا می برند تا تصور کند به شهر دیگری رفته است.

جدالهای آن با هلن آغاز می گردد و خانم آن هر روز چیز تازه ای به هلن یاد می دهد اما هلن هنوز به این درک نرسیده است که هر چیزی اسمی دارد و برای برقراری ارتباط با اطرافیانش مشکل دارد. دو هفته سرانجام به اتمام می رسد و طی این مدت هلن تنها چیزی که می آموزد اطاعت کردن بود و بس. وقتی هلن باز می گردد ضیافت شامی برایش ترتیب می دهند و غذاهایی که او دوست دارد را برایش درست می کنند. اما درست هنگام صرف شام هلن مجددا نافرمانی می کند و دستمال سفره خود را دور می اندازد.

هلن علیرغم آنکه کور و کر و لال بود اما بسیار باهوش بود. او در واقع میخواست اطرافیانش را امتحان کند و عکس العمل آنها را در مقابل نافرمانی اش مورد ارزیابی قرار دهد. خانم آن بشدت عصبانی می شود و هلن را از پای میز شام دور می کند. هلن نیز پارچ آب را روی خانم آن خالی می کند و مجددا جدال آندو آغاز می گردد. پدر و مادر هلن مجددا مخالفت می کنند و از خانم آن می خواهند تا هلن را آزاد بگذارد اما آن تسلیم نمی شود و هلن را به زور از پای میز شام بلند می کند و به حیاط می برد و وادارش می کند پارچ آبی را که ریخته است را خودش پر کند.

در حیاط خانه وقتی معلم هلن او را وادار می کند که با تلمبه از چاه آب بکشد  دستان هلن را زیر آب می گیرد و مجددا با انگشتانش بر کف دستان هلن کلمه آب را هجی میکند. هلن در یک لحظه دستان آن را محکم می گیرد . ناگهان طوفانی در ذهن هلن بپا میشود...... آآآآآآآآ ب .......... زَ میــــــــــــــــــــــــــن ......... دِرَخـــــــــــــــت ...... جرقه لازم در ذهن هلن زده شده بود. او حالا فهمیده بود همنوعانش با یکدیگر حرف می زنند. او در یک لحظه به این درک زسیده بود که هرچیزی یک اسم دارد. معجزه رخ داده بود و دنیای تاریک و ساکت هلن حالا نورباران می شود. حالا دنیا در کف دستان هلن بود. او  دیگر به معلم خود عشق می ورزید و او را دوست می داشت.

نقد فیلم:

معجزه گر یکی از تاثیر برانگیز ترین و زیباترین فیلمهایی بود که در کودکی از تلویزیون دیدم و تا مدتها تحت تاثیر آن قرار گرفته بودم. این فیلم زیبا از روی یک واقعیت تاریخی ساخته شده است. فیلمهای واقعی معمولا شخصیت محور هستند. این فیلم به بخشی از زندگی هلن کلر می پردازد. اولین نقد من به همین موضوع برمیگردد. بسیاری قهرمان اصلی را در این فیلم هلن کلر می نامند. زیرا این هلن کلر بود که بعدها به شهرت جهانی رسید. اما از نظر شخصی من قهرمان اصلی در این فیلم خانم آنا سالیوان می باشد. شاید کمی مسخره بنظر بیاید اما خاطرم هست وقتی در دوران کودکی این فیلم را برای اولین بار دیدم ، سالها بعد وقتی  در جایی صحبت از هلن کلر و خدمات او شد من فکر میکردم خانم سالیوان ، هلن کلر میباشد. زیرا فیلم فقط به دوران کودکی هلن کلر می پردازد و هرگز هیچ اشاره ای نمی شود که این کودک نابینا و ناشنوای هشت ساله زمانی به یک نابغه تبدیل می شود.

مضافا به اینکه نام فیلم برگرفته از شاهکار خانم سالیوان می باشد تا هلن کلر. براستی این خانم سالیوان بود که معجزه گر این فیلم می باشد نه هلن کلر. اما هرجا صحبت از فیلم معجزه گر می شود می گویند فیلم درباره یک نابغه ناشنوا و نابینا می باشد بنام هلن کلر و نام آنا سالیوان در سایه نام هلن کلر قرار میگیرد و حتی کمتر نام او را به زبان می آورند.

این نکته شاید اولین ضعف فیلم باشد. فیلم میتوانست یک راوی داشته باشد تا در پایان اشاره ای به آینده هلن کلر داشته باشد. بازیگران فیلم فوق العاده هنرنمایی می کنند و در اینخصوص باید گفت قهرمان بی چون و چرای بازیگری این فیلم پتی دوک 16 ساله  در نقش هلن کلر می باشد. بنظر من او فراتر از حد انتظار در این فیلم ظاهر میشود. امروزه در اغلب فیلمها برای القای کور بودن یک هنرپیشه به بینندگان به او می آموزند که وقتی با کسی صحبت می کند فقط به یک نقطه خیره شود. اما بازی خیره کننده پتی دوک باعث میگردد که هر بیننده ای احساس کند او واقعا کور است. در سراسر فیلم او به زیبایی تمام سر خود را بالا میگیرد و هنگام راه رفتن دستانش را به جلو میبرد و سلانه سلانه حرکت می نماید و بسیار طبیعی به موانع برخورد می کند. او براستی گویی خودِ هلن کلر می باشد.

در تجلیل از بازی هنرپیشگان این فیلم کافیست سکانس 8 دقیقه ای جدال بنکرافت و دوک را بر سر اموزش هلن در استفاده از دستمال سفره و قاشق برای غذا خوردن را خدمت دوستان یادآوری نمایم. سکانس نفسگیری که اگر هزاران بار هم آنرا ببینم از دیدنش خسته نمی شوم. بنظرم ایندو در این سکانس طوفانی بپا می کنند که تا سالها در خاطر بینندگان می ماند. جدالی بی نظیر برای اطاعت کردن هلن. ایندو در مجموع چهار  بار با شدت تمام به صورت هم سیلی میزنند. خستگی این دوئل 8 دقیقه ای را میتوان بخوبی از صورت خانم سالیوان حس نمود وقتی از اتاق بیرون می آید و به مادر هلن می گوید: خانم کلر ، اتاق خیلی بهم ریخته است اما هلن دستمال سفره خودش رو خودش تا کرد.  خستگی این جدال نفسگیر را بخوبی می توان در چهره بنکرافت از عمق وجودش حس کرد:


با توجه به سال ساخت فیلم، کارگردان از تکنیکهای جالبی استفاده می نماید. فیلم دارای فلاش بکهای زیبایی ست. فلاش بکهایی که از زندگی گذشته خانم سالیوان نقل می گردد. خانم سالیوان چون خود دارای کم بینایی است و گذشته دردناکی داشته است بنابراین کارگردان به زیبایی تمام فلاش بکها را که از نگاه خانم سالیوان منشا گرفته است را بصورت تار و مبهم نمایش میدهد. مخاطب با دیدن این فلاش بکها کاملا به گذشته سالیوان که اکنون برای او بصورت کابوس درآمده است پی میبرد.

آرتور پن در جانمایی های دوربین در این فیلم خلاقیتهای بی نظیری از خود بروز می دهد. او گاهی در یک نما به زیبایی تمام سه نما را به نمایش می گذارد. سکانسی  که سالیوان از پشت پنجره به هلن که در حیاط مشغول بازی می باشد را بیاد آورید. در یک نما  چهره  هلن  را همراه با مادرش که در حیاط مشغول هستند به نمایش می آید و همزمان انعکاس چهره  خانم سالیوان در پنجره  و همچنین فلاش بکی از کابوس دائمی سالیوان از دوران سخت کودکی خود با برادر افلیجش در پرورشگاه و مخاطب بدون هرگونه تداخلی به سادگی تمام به اهداف کارگردان پی میبرد. (اکر به تصویر زیر با دقت نگاه کنید هر سه نما را مشاهده خواهید نمود)

یکی دیگر از خلاقیتهای آرتور پن ، در جانمایی دوربین را می توان در سکانسی که هلن را برای اولین بار به آن خانه کوچک انتهای باغچه میبرند ، دید. در این سکانس وقتی هلن از عدم حضور مادر و پدر خود مطلع میشود و متوجه می شود با خانم آنی که از او بیزار بود در اتاق تنهاست ناگهان برآشفته می شود. آرتور پن دوربین را در این سکانس دقیقا مانند یک پرگار در مرکز اتاق قرار می دهد و همزمان با چرخش هلن به دور اتاق و کندن پرده ها و شکستن شیشه ها دوربین یک حرکت 360 درجه ای میکند و بدون آنکه بیننده از دیدن آن صحنه ها خسته شود شورش هلن را همراه با معرفی فضای جدید همزمان به  نمایش درمی آید.

هرچند مهارت فیلمبردار در خلق چنین سکانس هایی اجتناب ناپذیر است اما کارگردانان بزرگ معمولا دخالتهای مستقیمی در جانمایی دوربین در کار فیلمبردار می نمایند. در مجموع فیلمبرداری معجزه گر نیز مانند بازی هنرپیشه گانش در خور تحسین می باشد. در اغلب سکانسها بدلیل جانمایی درست دوربین فضای بیشتری به چشم مخاطبین می آید. برای مثال در سکانسی که مادر هلن مخفیانه می خواهد هلن را ببیند ، در حالیکه دوربین نمای نزدیکی از چهره خانم سالیوان را هنگام مطالعه در اتاق گرفته است ورود خانم کلر به کادر از طریق پنجره اتاق به زیبایی تمام در بخشی از کادر دوربین به بیننده اعلام می گردد. بعبارتی او از تمام فضاهای خالی بهره می برد.

آرتور پن بکمک کاپاروس در جانمایی صحیح دوربین و استفاده از تمام فضاها بهترین بهره را می برد و باید هردو را در این زمینه تحسین نمود ، به نمونه ای از این موارد توجه فرمائید:

در این نما مادر هلن در حال صحبت کردن با خانم سالیوان می باشد که بر بالای ایوان قرار گرفته است ، مخاطب بخوبی در می یابد که مادر هلن مشغول صحبت با کسی است که بالاتر از او قرار گرفته است مضافا اینکه تمام جزئیات در این نما قابل مشاهده هستند. حتی عمه هلن که با چتر در سمت چپ تصویر قرار گرفته است

و یا در این صحنه مادر هلن ، از پشت پنجره مشغول صحبت کردن با خانم سالیوان می باشد. در اغلب فیلمها چنین سکانسهایی با دو دوربین و با زوم کردن به روی هریک از هنرپیشه ها که مشغول بیان دیالوگ هستند گرفته می شود. اما در اینجا ضمن اینکه بیننده مشغول گوش دادن به گفتگوی این دو نفر می باشد اعمال هلن را هم مشاهده می کند و این یعنی نهایت استفاده از فضاهای خالی.

شخصیتها به زیبایی تمام در فیلم پرداخت می گردد تا ضمن وفاداری به اصل واقعیت مخاطب بتواند با تمام آنها ارتباط برقرار نماید. به همین منظور من سعی میکنم برداشت خود را از شخصیتهای اصلی فیلم به تفکیک خدمت دوستان عرض کنم:

1 - هلن کلر : شخصیت هلن بعنوان یک کودک ناسازگار و غیر قابل کنترل با لجبازیهایش بخوبیقابل درک است. او برای رسیدن به خواسته هایش روشهای منحصر بفردی دارد و تا قبل از آمدن خانم سالیوان او به راحتی به خواسته هایش می رسید. او تنها فردی بود که آزادانه در خانه میچرخید و حتی هنگام صرف غذا بدور میز میچرخید و از بشقاب هرکس لقمه ای غذا بر می داشت و هیچکس هم با او مخالفت نمی کرد. ابزار او برای رسیدن به خواسته هایش کوبیدن سرش به زمین و در آوردن اصوات ناهنجار از حنجره اش بود. این شخصیت پردازی از ابتدای فیلم به زیبایی تمام به مخاطب القا می شود و بیننده به این باور می رسد که با کودک سرسختی روبرو شده است.

2 - خانم آنا سالیوان : سرسختی و تسلیم ناپذیری آنا سالیوان و مواجه شدن او با یک کار سخت کاملا برای بیننده مشهود است. او در دیالوگی خطاب به والدین هلن می گوید زندگی در پروشگاه او را قوی نموده این دیالوگ در واقع مصداق واقعی پرداخت شخصیت اوست. او تنها فردی بود که هلن را درک میکرد و همچنین تنها شخصی بود که می دانست برای تربیت هلن چه باید کرد. او بدرستی دریافت برای اینکه هلن از او حرف شنوی داشته باشد باید به او محتاج باشد و این بهترین روش آموزشی بود که برای تربیت هلن بکار گرفت. هر بیننده ای با دیدن او به این باور می رسید که او به این آسانیها تسلیم نمی شود و تا رسیدن به موفقیت سرسختانه می جنگد.

3 - خانم کلر ( مادر هلن) : مادر هلن مانند تمام مادرها دارای عاطفه بالایی است. او هلن را عاشقانه دوست دارد. دوست داشتن او از روی ترحم نیست. مصداق عشق ورزی او به هلن را نیز میتوان با استناد به این دیالوگ تصدیق نمود : هر روز احساس می کنم بیشتر از ذیروز دوسش دارم. فراموش نکنید که او اصلا طاقت دوری از هلن را ندارد. به همین خاطر وقتی مهلت دو هفته ای خانم سالیوان به اتمام می رسد از اول صبح روز چهاردهم با کاپیتان برای بردن هلن نزد خانم سالیوان می آید. اما خانم سالیوان که هنوز در کارش به موفقیت نرسیده بود به آنها می گوید : هنوز فرصت من تمام نشده. من تا ساعت 6 بعدازظهر فرصت دارم. قبل از ساعت 6 هلن را به شما نمی دهم. (در واقع با همین سکانس هر مخاطبی هم به عواطف و مهر و محبت مادر هلن پی میبرد و هم به سرسختی خانم سالیوان)

4 - کاپیتان کلر (پدر هلن) : مردِ سر سخت و مقرراتی و اهل سیاست. او ضمنا کمی هم خشن است اما شخصا شخصیت او را بسیار دوست داشتم زیرا از کاپیتان بودن فقط ژستها و غر زدنهایش را بلد است و خیلی زود تسلیم خواسته های طرفهای مقابلش می شود. او هر بار که میخواهد حرفش را به کرسی بنشاند خیلی زود تسلیم می شود و به خواسته های طرف مقابلش تن می دهد. بویژه آنکه طرف مقابلش همسرش باشد. او مرد متزلزلی می باشد.

در سکانس پایانی فیلم هم شخصیت واقعی برادر هلن رو می شود. او که هیچ اعتقادی به کار حانم سالیوان ندارد و  معتقد است هلن هرگز نمی تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار نماید ناگهان در سکانش پایانی مقابل پدرش می ایستد و هنگامیکه کاپیتان میخواهد مانع کار خانم سالیوان شود جلوی در می ایستد و پدرش می گوید بگذارید خانم سالیوان کارش را بکند. هلن یک عمه نیز دارد که معمولا مانند اغلب عمه های سینمای کلاسیک غر میزند و خیلی دوست دارد اقتدارش را در خانواده به رخ همه بکشد. اقتداری که خانم سالیوان به زیبایی تمام در سکانس پایانی آنرا می شکند و در مقابل دخالتهای بی موردش آن به مادر هلن می گوید : نگذارید غریبه ها در کارتون دخالت کنند

اما بعد از شخصیت پردازی هنرپیشگان اصلی فیلم می رسیم به شاه بیت فیلم که سکانس پایانی فیلم می باشد. این سکانس بعد از آن سکانس 8 دقیقه ای جدال آن و هلن از زیباترین سکانسهای فیلم می باشد. جائیکه هلن بعد از نافرمانی و ریختن پارچ آب روی آن خانم سالیوان وادارش می کند تا به حیاط برود و پارچ آب را با تلمبه پر کند.

آرتور پن این سکانس را بسیار هوشمندانه می سازد. مخاطب بخوبی می تواند آتشفشان برپا شده در ذهن هلن را در این سکانس درک کند. وقتی خانم سالیوان تلمبه آب را به حرکت در می آورد و دستان هلن را زیر شیر آب میگیرد مجددا برایش حروف آب را با انگشتانش برای هلن هجی می کند. هلن ناگهان از حرکت باز می ایستد.... پارچ آب را به کناری پرتاپ می کند ...... دستان آنی را می فشارد.... و از او میخواهد باز تلمبه را به حرکت در آورد.... با جاری شدن آب روی دستانش او نیز حروف آب را با دستانش هجی می کند و خانم سالیوان نیز آنرا تایید می کند.

خوشحالی وصف ناشدنی تمام وجود هلن را فرامیگیرد. او به زیبایی تمام  و بی هدف در حیاط خانه میدود و به هر چیزی که برخورد می کند اسمش را با انگشتان دستش برای خانم سالیوان هجی می کند. خانم سالیوان فریاد می زند و آقا و خانم کلر را صدا می کند. هجی کردن نام اشیا با انگشتان دست دیگر برای هلن یک بازی نبود. هلن نجات پیدا کرد ...... هلن نجات پیدا کرد  این شاید بهترین وصفی بود که خانم سالیوان می توانست با تمام وجودش آنرا فریاد بزند. هلن به زیبایی تمام و بی هدف می دوید و تمام اعضای خانواده در حال مشاهده این معجزه بودند . سکانش معجزه به زیبایی تمام به مخاطب منتقل می شود.

.... و خانم سالیوان که حالا گویی خستگی از تنش به در آمده است:

در این نما هم ، ضمن آنکه هدف ، خانم سالیوان می باشد اما شادی پدر و مادر هلن و همچنین برادر و عمه هلن نیز در کادر دیده می شوند.

حالا دیگر لازم نیست هیچ دری به روی هلن قفل شود و مادر هلن کلید اتاقها را به هلن می دهد:

در پایان همان شب در تاریکی شب هلن به نزد معلمش که در ایوان مشغول استراحت است می آید. معلمی که در طول 106 دقیقه فیلم هلن اغلب با او درگیر بود و از او فرار میکرد حالا در دقیقه 107 فیلم با پای خود به آغوشش می رود و بوسه ای را نثارش می کند و خانم سالیوان  جمله ای را با انگشتانش برای او هجی می کند: مَـــــن ...... مُـــــعلِمَم ...... را ..... دوســـــــت ..... دارم و بدین ترتیب بغض هر مخاطبی با دیدن چنین سکانسی به اشک تبدیل می گردد. کمتر مخاطبی از دیدن چنین صحنه ای احساساتی نمی شود. باید به مخاطب حق داد ، زیرا آرتور پن 106 دقیقه بیننده فیلمش را با خود به ضیافت درگیری و چالشهای بین هلن و سالیوان می برد و درست در دقیقه پایانی همه یک نفس راحت می کشند و از اینکه هلن از انزوای ناخواسته رهایی یافته است خرسند می گردند.

و رضایتمندی زایدالوصفی که بنکرافت به زیبایی تمام با حالت صورتش آنرا به تمام مردم جهان که سالهای سال آنرا دیدند ، هدیه می کند:

آرتور پن جدال بین زندگی و جهل را با به تصویر کشیدن بخشی از زندگی هلن کلر به زیبایی تمام به ما هدیه می کند. نقاط منفی این فیلم بسیار ناچیز است. شاید عدم تطابق پذیری سن دوکِ 16 ساله برای هلن 8 ساله را برخی ضعف فیلم بدانند و هیکل دوک برای ایفای چنین نقشی را کمی بزرگ بدانند اما او آنقدر در این نقش زیبا بازی می کند که هرگز نمی توان گزینه ای غیر از او را برای این نقش تصور نمود . نورپردازی و حتی گریم نیز در این فیلم عالی می باشد. آرتور پن از نور و سایه ها یه یهترین نحو ممکن در فیلمش بهره می برد. او در رعایت سایه ها نهایت دقت را می کند. دوره زمانی فیلم مربوط به زمانیست که هنوز برق اختراع نشده بود بنابراین کارگردان نهایت دقت را می کند تا سایه های فیلم که بسیار هم در  فیلم مشهود هستند درست در زاویه صحیح از منبع نور قرار بگیرند. در تصویر زیر به منبع نور و سایه ایجاد شده به روی کتف سمت چپ بنکرافت دقت نمائید:

فیلم مملو است از سکانسهای احساسی بسیار زیبا که انصافا با هنرمندی تمام دست اندرکاران این فیلم از کارگردان گرفته تا هنرپیشه ها و فیلمبردار آنرا به مخاطبین منتقل می نمایند. این سکانسها اغلب احساسات مخاطبین را برمی انگیزد.

شخصا هر بار که میدیدم هلن به اجبار تسلیم می گردد ناخودآگاه بغض می کردم. کافیست برای یادآوری دوستان در اینخصوص به دو سکانس فیلم اشاره کنم. سکانسی که هلن و سالیوان به صورت یکدیگر سیلی های آبدار میزنند را بیاد آورید. هلن با زدن هر سیلی به گوش سالیوان سیلی محکمتری دریافت می کند و بار سوم وقتی دستش را بالا میبرد میفهمد با زدن این سیلی قطعا مجددا سیلی محکمتری را دریافت خواهد کرد بنابراین مکث کوتاهی می کند و دستانش را در حالیکه آماده زدن سیلی بود بدور بدنش جمع می کند و وانمود می کند میخواهد برقصد.

و یا صبح روز اولی که هلن با معلمش در کلبه شکاری انتهای حیاط  زندگی خود را شروع میکنند، در حالیکه ساعت 10 صبح می باشد اما خانم سالیوان صبحانه هلن را به او نمی دهد و از او میخواهد تا لباس و جورابهای خود را خودش بپوشد در غیر اینصورت از صبحانه خبری نیست. فشار گرسنگی باعث میگردد تا او سرانجام تسلیم شود و در حالیکه سرش پائین است با سرافکندگی از شکستی که متحمل شده است جورابش را بر می دارد و پا می کند. لازم نیست یادآوری کنم تا هر بیننده ای با دیدن چنین صحنه هایی دارای چه احساسی میگردد.

حواشی و دوبله فیلم:

چرا معجزه گر؟ بنظر شما معجزه گر کیست؟ اینها اولین حاشیه این فیلم زیبا می باشد. مارک تواین معروف که علاقه بسیاری به هلن کلر داشت اولین بار این لفظ را در خصوص هلن کلر بیان نمود. او از اینکه کودکی در دنیای تاریک و ساکت خود می تواند با اطراف خود رابطه برقرار نماید را بعنوان معجزه یاد می کند. از طرفی با توجه با اینکه خالق این معجزه خانم سالیوان می باشد لذا به او لقب معجزه گر می دهند. بنابراین نام این فیلم برگرفته از افکار مارک تواین می باشد.

پتی دوک بازیگر 16 ساله نقش هلن کلر بخاطر بازی بدون نقص خود موفق به کسب جایزه اسکار میگردد. او جوانترین هنرپیشه ای می باشد که موفق به رسیدن به چنین جایگاهی میگردد. خانم بنکرافت نیز بخاطر ابفای نقش معلم هلن نیز در همان سال موفق به اخذ جایزه اسکار میگردد. بسیاری از منتقدان معجزه گر را همراه با فیلم بانی و کلاید جزو دو آثار برجسته آرتور پن می دانند.

هلن کلر بعدها زندگینامه خود را در کتابی بنام داستان زندگی من به رشته تحریر در می آورد. ویلیام گیبسن با الهام از این کتاب نمایشنامه ای را از زندگینامه هلن کلر می نویسد و نهایتا خود او این نمایشنامه را تبدیل به فیلمنامه معجزه گر می نماید. جالب اینجاست که بدانید آرتور پن 6 سال قبل از ساختن فیلم معجزه گر نمایشنامه ویلیام گیبسن را بمدت سه سال در برادوی به روی صحنه می برد.

    

(تصاویری از اجرای نمایشنامه اولیه معجزه گر - تصویر سمت چپ دقیقا تصویریست از تاتر معجزه گر با بازی دو هنرپیشه اصلی فیلم معجزه گر در 6 سال قبل از ساخت فیلم)

در این نمایشنامه نیز دوک و بنکرافت به ایفای نقش هلن و خانم سالیوان می پردازند. شاید همین تکرار طولانی و همکاری مشترک یکی از دلایلی باشد که ایندو اینگونه به نقش هلن و معلمش خو گرفتند  و توانستند انرا به زیبایی تمام در فیلم معجزه گر اجرا نمایند. در سال 1979 و همچنین در سال 2000 نسخه ای دیگر از معجزه گر ساخته میشود. جالب است که بدانید در نسخه سال 1979 پتی دوک مجددا در این فیلم اما به کارگردانی پل آرون بازی می کند ولی اینبار نه در نقش هلن کلر بلکه او اینبار در نقش آنا سالیوان به بازی گرفته می شود . حتی سینمای مقلدگرای هندوستان نیز توسط آمیتا باچان با الهام از این ماجرا نسخه ای متفاوت از معجزه گر را بنام باغبان می سازد.

در مجموع باید گفت یکی از عوامل اشتهار هلن کلر همین نمایشها و فیلمهایی بود که از زندگی او ساخته شد.شخصا اعتقاد دارم در کشوری که خودِ ما در آن  زندگی می کنیم بعید می دانم کمتر کسی تا قبل از نمایش فیلم معجزه گر از وجود شخصیت هلن کلر آگاه بود. بنابر این از این حیث نیز باید سازندگان این فیلم را تحسین نمود که با پرداختن به زندگی هلن کلر موجب گردیدند مردم بیشتری با چنین شخصیتی آشنا شوند. فیلم معجزه گر را باید شاهکاری در سینمای کلاسیک دانست که گذشت زمان هرگز آنرا کهنه نمی کند و دیدن چند باره اش هیچگاه خسته کننده نخواهد بود. شخصا هربار و در هر زمان که این فیلم مجددا از تلویزیون پخش شود مانند کسیکه برای اولین بار است که این فیلم را می بیند به تماشای آن می نشینم .

در ایران این فیلم به زیبایی تمام دوبله میگردد . خانم رفعت هاشم پور با گویندگی بجای خانم آنا سالیوان یک اثر شاخص را از خود به یادگار می گذارد. تمام فراز و نشیبهای بین آنا و هلن به زیبایی تمام توسط خانم رفعت هاشم پور ادا میگردد و ایشان با جنس صدای حزن انگیز خود و تحریر های مناسب کمک شایانی به زیبایی این اثر نزد ایرانیان می کنند.  بیش از پنجاه درصد از دیالوگهای فیلم توسط خانم رفعت هاشم پور بیان میگردد.

سرگذشت واقعی هلن کلر و آنا سالیوان بعد از معجزه:

در اینجا وارد مبحثی می شوم که دیگر ربطی به فیلم ندارد اما قطعا شاید دانستنش برای دوستان خالی از لطف نباشد. فیلم در واقع وقتی هلن دنیای اطراف خود را کشف می کند به اتمام می رسد و بینندگان نمی دانند در نهایت چه بر سر هلن و خانم سالیوان می آید. بنابراین بد نیست که دوستان بدانند خانم آنا سالیوان تا پایان عمرش ( قریب به پنجاه سال ) کنار هلن می ماند. سالیوان و هلن کلر لحظه ای از هم جدا نگردیدند. سالیوان فقط در سال 1905 هنگام ازدواج با جان آلرت میسی مدت کوتاهی هلن را ترک می کند اما در نهایت زندگی مشترک او با همسرش دچار مشکل میشود و او مجددا نزد هلن باز می گردد.

هلن بجز افتخاراتی که خود کسب نمود افتخارات مشترکی را از دانشگاه تمپل و موسسه آموزشی اسکاتلند نیز با سالیوان مشترکا کسب نمود . سالیوان در سال 1935 بطور کامل نابینا شد و نهایتا در 20 اکتبر سال 1936 پس از رفتن به کما در فارست هیلز نیویورک در سن هفتاد سالگی در حالیکه دستانش در دست هلن بود ، هلن کلر را پس از 49 سال برای همیشه تنها گذاشت.

اما هلن پس از آنکه هجی کردن را بکمک انگشتان دستش از خانم سالیوان می آموزد آموزش خط بریل را فرا میگیرد و سپس لب خوانی را از طریق لمس دهان و گلوی مخاطبش یاد میگیرد. او بعدها حتی توانست با فشار دادن انگشتان خود بر گلوی سالیوان و تقلید اصوات و ارتعاشات حتی صحبت کردن را نیز بیاموزد. هوش سرشار هلن باعث گردید تا او بتواند نام  خود را بعنوان اولین نابینا و ناشنوایی که موفق به اخذ مدرک دانشگاهی میشود ، ثبت نماید.

    

      

در اینجا تصاویر واقعی هلن کلر را در مقاطع مختلف سنی به ترتیب از راست به چپ جمع آوری نمودم

هلن نویسنده چیره دستی میگردد و 11 کتاب را در باب حقوق زنان و نابینایان و ناشنوایان به رشته تحریر در می آورد. او خدمات زیادی را به نابینایان و ناشنوایان ارائه داد و موفق شد مرکز ملی هلن کلر را تاسیس نماید تا به یاری نابینایان و ناشنوایان بشتابد. او در سالهای پایانی عمرش فعالیتهای سیاسی هم داشت و عضو حزب سوسیالیست آمریکا میگردد و از فعالان حمایت از حقوق اجتماعی زنان می شود.

آنی سالیوان در اغلب سخنرانیهای هلن حضور داشت و هلن سخنرانی هایش را به روی کف دستان سالیوان هجی میکرد و او نیز برای مردم آنرا بازگو میکرد.هلن کلر در ژوئن سال 1968 (بعبارتی شش سال پس از ساخته شدن فیلم معجزه گر ) از دنیا می رود. خاکستر هلن کلر را در کلیسای ملی واشنگتن در کنار خاکستر آنی سالیوان قرار می دهند.

در خصوص هلن کلر اگر دوستان بخود زحمت سرچ کردن در موتورهای جستجوگر را بدهند مسائل بسیاری را از او در می یابند که اغلب هم تکراری می باشد بنده سعی نمودم از تکرار مکررات پرهیز نمایم و زندگینامه این زنِ سختکوش و نابغه را در انتهای نقد فیلم بصورت خلاصه بیاورم ، هرچند ارتباطی به فیلم نداشت اما با توجه به اینکه جناب پن فقط بخش کوچکی از زندگی هلن را بتصویر می کشد بنده بخاطر علاقه زایدالوصفی که به این شخصیت بزرگ داشتم سعی کردم گوشه ای از نکات جالب زندگی او را در انتهای پست برای دوستان بصورت خلاصه به رشته تحریر درآورم زیرا برای بروبیکر دانستن این مطالب به اندازه دیدن فیلم معجزه گر جالب بود.

در پایان باید عرض کنم هلن کلر نزد بسیاری از شخصیتهای بزرگ محبوب بود. او تنها کسی بود که در طول حیاتش با تمام روسای جمهور هم عصر خود دیدار داشته است و بالاترین نشان افتخار آزادی را در آمریکا از دست رئیس جمهور نیکسون دریافت می دارد. از نظر مارک تواین جالب ترین شخصیتهای قرن نوزدهم فقط دو نفر بودند: 1 - ناپلئون بناپارت 2 - هلن آدامز کلر   و او این جمله را زمانی گفت که قهرمان مورد نظر ما فقط 15 سال داشت.

زندگی هلن کلر باید سرمشق و الگویی باشد برای تمام نسلها تا بدانند چگونه زنی که نابینا بود اما بیش از هر فرد بینایی کتاب خواند و چگونه زنی که از نعمت حرف زدن بی بهره بود اما سخنرانی های تاثیر گذاری در جمع می نمود و چگونه زنی که ناشنوا بود از موسیقی لذت می برد و از ارتعاش سیمهای ویلون پی میبرد به آهنگهایی که نواخته می گردید و آهنگسازش را شناسایی می نمود. سختکوشیهای این بانوی استثنایی باید سرمشق تمام کسانی باشد که علیرغم داشتن گوش و چشم و زبان اما گویی هم کور هستند و هم کر و هم لال.

   

عکسهای واقعی از هلن کلر و آنا سالیوان در دو مقطع مختلف در کنار یکدیگر - ایندو هیچوقت از یکدیگر جدا نشدند ، حتی پس از مرگ

ارادتمند

بروبیکر

۱۳۹۳/۱۲/۳ عصر ۰۹:۲۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زرد ابری, مگی گربه, زینال بندری, واشیزو, اسپونز, کاپیتان اسکای, BATMAN, Princess Anne, سارا, سروان رنو, سناتور, سرهنگ آلن فاکنر, جیسون بورن, شیخ حسن جوری, Classic, برت گوردون, هانا اشمیت, فرانکنشتاین, منصور, Memento, rahgozar_bineshan, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, نایب تیمور خان, پیرمرد, Kathy Day, ژان والژان, پرشیا, Kurt Steiner, ایـده آلـیـسـت, جو گیلیس, هایدی, کارآگاه علوی, گروهبان گارسیا, ال سید, باربوسا
برت گوردون آفلاین
کمیسیون بگیر کافه
***

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
اعتبار: 11


تشکرها : 529
( 524 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: معجزه گر

این پست آنقدر جامع و چند بعدیست که حرفی نمی ماند الا یک سپاس از نویسنده اش که کیمیا می کند با مس واژگان در این برهوت بی زر.

قبل از نوشتن این چند سطر کسب رخصتی شد از محضر صاحب فضل این جستار بابت اظهار فضل این حقیر که در پی می آید و از قبل طلب چشمپوشی از جسارت شده است.

1- او گاهی در یک نما به زیبایی تمام سه نما را به نمایش می گذارد. سکانسی  که سالیوان از پشت پنجره به هلن که در حیاط مشغول بازی می باشد را بیاد آورید. در یک نما  چهره  هلن  را همراه با مادرش که در حیاط مشغول هستند به نمایش می آید و همزمان انعکاس چهره  خانم سالیوان در پنجره  و همچنین فلاش بکی از کابوس دائمی سالیوان: این نما واقعا از یک پنجره گرفته نشده است و در واقع یک سوپر ایمپوز است و از تلفیق و برهم نهشت چند نما روی میز تدوین بدست آمده است.

2- یکی دیگر از خلاقیتهای آرتور پن ، در جانمایی دوربین را می توان در سکانسی که هلن را برای اولین بار به آن خانه کوچک انتهای باغچه میبرند ، دید. همانطور که در عکس هم دیده می شود هم فرد جلویی و هم فرد پشتی در قاب پنجره و همه عناصر فوکوس هستند و عمق میدان کامل و واضح است. در پست زن در ریگ روان به استفاده خلاقانه اورسون ولز و تولند از لنز واید اشاره کرده ام. این نماها بیشتر از اینکه به جانمایی دوربین مربوط باشند به لنز و استفاده بجا از آن ربط دارند.

3- آرتور پن دوربین را در این سکانس دقیقا مانند یک پرگار در مرکز اتاق قرار می دهد و همزمان با چرخش : به چرخش کامل دوربین حول محور خودش پن PAN  360 می گویند. گرفتن این نما از نظر فنی و اجرایی خیلی سخت است آن هم آن موقع با آن دوربین های سنگین. از این ترفند کیارستمی در خانه دوست کحاست استفاده هوشمندانه ای کرده است. چون تراولینگ نداشته است بازیگرش را واداشته است که در شعاع ثابتی به مرکز دوربین بدود و دوربین هم با همان سرعت چندین بار پن 360 روی بازیگر داشته باشد. حاصل نمایی شد که انگار دوربین روی یک ریل (تراولینگ) بدون تکان دنبال بازیگر روی یک خط مستقیم می دود.

4- بدلیل جانمایی درست دوربین فضای بیشتری به چشم مخاطبین می آید...آرتور پن بکمک کاپاروس در جانمایی صحیح دوربین و استفاده از تمام فضاها بهترین بهره را می برد...در این نما مادر هلن در حال صحبت کردن با خانم سالیوان می باشد که بر بالای ایوان قرار گرفته است ، مخاطب بخوبی در می یابد که مادر هلن مشغول صحبت با کسی است که بالاتر از او قرار گرفته است مضافا اینکه تمام جزئیات در این نما قابل مشاهده هستند. حتی عمه هلن که با چتر در سمت چپ تصویر قرار گرفته است: در عکس 6 نفر قرار دارند و این عکس به درستی و با ظرافت یک معلم انتخاب شده است. اما هیچکدام از این توضیحات به جانمایی دوربین ربط ندارند. همه اینها به میزانسن بر میگردند. میزانسن یک مفهوم اصلی در تئاتر است که به علت قرابت با سینما در آن هم بکار می رود و چیدمان هدفمند عناصر (آدم ها و اشیا) در صحنه است و جانمایی دوربین تنها یکی از موارد میزانسن درست است. در تئاتر هر بیننده بنا بر موقغیتش نسبت به سن یک درک منحصر به فرد از میزانسن دارد اما در سینما این درک، یگانه و شارح آن دوربین است.

5- و یا در این صحنه مادر هلن ، از پشت پنجره مشغول صحبت کردن با خانم سالیوان می باشد. در اغلب فیلمها چنین سکانسهایی با دو دوربین و با زوم کردن به روی هریک از هنرپیشه ها : در سینما هیچگاه (استثنا هم دارد) از دو دوربین و یا زوم استفاده نمی شود. یک سکانس به چند پلان شکسته می شود و هر پلان با حفظ راکورد پلان قبلی گرفته می شود. در سینما خصوصا کلاسیک هیچگاه از لنز های زوم استفاده نمی شود و لنزها دارای فاصله کانونی ثابت هستند و اینکه می بینید نما به عنصری نزدیک می شود در واقع کل مجموعه دوربین و فیلمبردار به سمت سوژه حرکت می کنند و یا دور می شوند که به این حرکت تراک فوروارد با تراک بک می گویند.

دوباره سپاس از بروبیکر عزیز. اگر در زندان نیاز به حمایت مالی غیز قانونی داشتید این کمیسیون بگیر بدنام حاضر به سرمایه گذاری می باشد. در ضمن در بیرون هم خبری نیست.


۱۳۹۳/۱۲/۴ عصر ۱۱:۵۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : برو بیکر, اسپونز, زینال بندری, شیخ حسن جوری, سرهنگ آلن فاکنر, rahgozar_bineshan, سروان رنو, BATMAN, مگی گربه, هانا اشمیت, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, جیسون بورن, زرد ابری, نایب تیمور خان, آنا کارنینا, پیرمرد, Kathy Day, ژان والژان, پرشیا, Kurt Steiner, هایدی, کارآگاه علوی, گروهبان گارسیا, باربوسا
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: معجزه گر

بازنگری یکی از ماندگارترین  و نفسگیر ترین سکانسهای سینمای کلاسیک

جای دارد قبل از شروع این پست تشکر ویژه ای از نکته بینی و لطف غمارباز کافه جناب برت گوردون محترم داشته باشم)

هلن عادت بدی داشت. در سر میز غذا آزادانه میچرخید و از بشقاب هرکس لقمه ای غذا بر می داشت و با دست میخورد. اما او وقتی به خانم سالیوان می رسد با عکس العمل جدیدی روبرو می شود ، خانم سالیوان اجازه نمی دهد هلن از بشقاب غذای او چیزی بر دارد. جنگ جدیدی شروع می شود.  کاپیتان  که با روش خانمسالیوان مخالف است از او می خواهد هلن را رها کندو خانم سالیوان حین درگیری با هلن با عصبانیت به کاپیتان می گوید :  شما به هلن ترحم می کنید یعنی بعقیده شما  ترحم کردن به هلن مهمتر  از آنست که اون چیزی یاد بگیرد و کاپیتان می گوید:  من که ندیدم  هنوز چیزی بهش یاد داده باشید و خانم سالیوان در حالیکه همچنان با هلن درگیر است فریاد میزند : اگر از اتاق برید بیرون همین حالا شروع میکنم همه اتاق را ترک می کنند تا طوفانی بر پرده سینما نقش ببندد. جدالی نفسگیر بین خانم سالیوان با هلن که حاضر نیست مانند سایرین روی صندلی بنشیند و با قاشق غذا بخورد آغاز می گردد:

   

هلن مطابق معمول جهت ابراز ناخشنودی خود روی زمین دراز می کشد و به نشانه اعتراض پاهایش را مرتب بر زمین می کوبد و خانم سالیوان هم بی اعتنا به او مشغول میل کردن غذایش می شود ریتم کوبیدن صدای پای هلن بر کف اتاق کند و کندتر می شود هلن با زیرکی تمام خود را به پایه صندلی خانم سالیوان می رساند و دو بار صندلی را از زیر خانم سالیوان می کشد خانم سالیوان هیچ عکس العملی نشان نمی دهد و همچنان به خوردن غذای خود ادامه میدهد تا اینکه هلن وشگون مهلکی را از ران پای او میگیرد

   

بلافاصله هلن بلند می شود و با لمس صورت و دهان خانم سالیوان متوجه میشود که او در حال خوردن غذا می باشد هلن بشدت گرسنه می باشد لقمه ای غذا از ظرف خانم سالیوان بر می دارد اما سالیوان مانع می شود که او غذا را بخورد و او را به سمت صندلی هل میدهد تا روی صندلی بنشیند هلن مجددا بلند می شود و به نزد خانم سالیوان می آید و اینبار بازوی  دست او او وشگون میگیرد

   

خانم سالیوان برای تنبیه هلن محکم دست هلن را کتک می زند و هلن ناگهان با زدن یک سیلی به صورت معلم خود همه را غافلگیر می کند. خانم سالیوان سیلی هلن را با یک سیلی محکمتر پاسخ می دهد اما هلن مجددا سیلی دیگری را نثار خانم سالیوان می کند ، خانم سالیوان مجددا چنان سیلی جانانه دیگری بر صورت هلن می زند که دل هر بیننده ای برای هلن کباب می شود.

   

یک جنگ تمام عیار آغاز شده بود جنگ میان جهل و دانایی ، هلن مجددا دست خود را بلند می کند و در حالیکه همه منتظر بودند  مجددا سیلی دیگری بزند اما ناگهان تاملی می کند ، دست خانم سالیوان نیز بالا رفته و آماده است تا درصورت دریافت سیلی آنرا پاسخ دهد اما هلن دستانش را بدور بدنش جمع می کند و وانمود می کند در حال رقصیدن است او می دانست بازنده این جدال می باشد هلن سپس نا امیدانه به سمت در می رود و بر در می کوبد او مادرش را طلب می کند اما خانم سالیوان به سمتش می رود و او را به زور برمی گرداند و روی صندلی می نشاند

   

هلن از روی صندلی بلند می شود و دوباره به سمت در می گریزد اما حانم سالیوان دوباره او را روی صندلی می نشاند. هلن چند بار سعی می کند از روی صندلی بلند شود اما خانم سالیوان دوباره او را میگیرد. دکوپاژ دوربین در این صحنه از یک سوژه ثابت بی نظیر است دوربین درست مانند پاندول یک ساعت با هر فرار هلن از روی صندلی به سمت چپ و راست حرکت می کند و هیجان بیننده را مضاعف می نماید. هلن چندین بار تلاش می کند که از روی صندلی بلند شود اما هر بار خانم سالیوان او را میگیرد و مجددا روی صندلی می نشاند

   

هلن تمام راههای فرار را امتحان می کند از روی میز یا از زیر میز اما هربار خانم سالیوان او را میگیرد و روی صندلی می نشاند ، در مجموع خانم سالیوان 13 بار هلن را روی صندلی می گذارد اما هلن هر بار امتناع می کند و با روش جدیدی می گریزد تا در نهایت در یک جدال نفسگیر وقتی هلن را برای بار چهاردهم روی صندلی می گذارد دستان خود را درست مانند یک بازیکن بسکتبال باز می کند و در مقابل هلن می گیرد تا او راهی برای فرار نداشته باشد. هلن از فرط خستگی نفس زنان روی صندلی آرام می گیرد و تسلیم می شود.

   

سالیوان به اولین موفقیت خود دست می یابد حالا او شروع میکند با قاشق غذا میخورد تا به هلن یاد دهد که اگر او هم میخواهد غذا بخورد باید از قاشق استفاده کند اما هلن باز مخالفت می کند سالیوان برای اینکه او را تحریک کند مقدار کمی غذا در بشقاب هلن می ریزد و آنرا زیر بینی هلن میگیرد تا بوی غذا او را تحریک کند هلن بسرعت آنرا میخورد و از فرط گرسنگی با زبانش تمام بشقاب را لیس می زند و با تمام شدن آن با دستان خود به روی بشقاب می کوبد و تقاضای غذای بیشتری می کند

   

خانم سالیوان بلافاصله بشقاب هلن را اینبار مملو از غذا می کند و روی میزی می گذارد که هلن بیصبرانه با کوبیدن دستانش به روی آن مطالبه غذا می کند. بشقاب غذا آماده است اما سالیوان قاشقی را در دست هلن می گذارد و با گرفتن دستان هلن غذا را بوسیله قاشق به نزدیک دهان هلن می رساند اما هلن با لجبازی و هوشمندی فراوان با دستش غذا را از داخل قاشق بر می دارد و در دهانش می گذارد  اما سالیوان مانع می شود تا هلن غذا را قورت دهد تلاشهای مجدد سالیوان برای غذا خوردن بوسیله قاشق بی نتیجه می ماند و در نتیجه هلن  قاشق را به گوشه ای از اتاق پرت می کند. سالیوان هلن را وادار می کند از روی صندلی بلند شود و به زور او را بطرف قاشق می برد تا قاشق را از روی زمین بردارد

   

به هرترتیبی هست سالیوان مجددا هلن را به پای میز می کشاند و از او می خواهد غذایش را با قاشق بخورد اما هلن مجددا قاشق را به گوشه اتاق پرت می کند و دوباره از روی صندلی بلند می شود و پس از یکدور چرخیدن بدور میز چون می داند دوباره مغلوب می شود قبل از آنکه دست سالیوان به او برسد خودش روی صندلی می نشیند. او اینبار فکری به سرش می زند. دستان خود را محکم به صندلی میگیرد و با تمام قوا خودش را به صندلی می چسباند. اما سالیوان تسلیم نمی شود او برای اینکه هلن را مجبور کند تا قاشقش را بیاورد با تمام قوا هلن را با صندلی از روی زمین بلند میکند و او را وادار می کند قاشقش را بردارد و دوباره او را پشت میز غذا قرار میدهد.

   

اما باز هم بیفایده است و اینبار نیز هلن با خشم فراوان قاشق را به گوشه اتاق پرتاب می کند و مجددا با کوبیدن دستانش به روی میز تقاضای غذا می کند. سالیوان اینبار یکدسته قاشق بر می دارد و بشقاب غذا را مقابل هلن قرار میدهد. او قاشقها را یکی یکی در دستان هلن می گذارد و هلن نیز هر بار آنها را به گوشه ای پرتاب می کند سالیوان درجه خشونتش را کمی بیشتر می کند او اینبار قاشقی از غذا را پر می کند و به زور دهان هلن را باز می کند و آنرا در دهانش می ریزد. اما هلن از او سرسخت تر است او کمی غذا را مزه مزه می کند و ناگهان تمام غذا را از دهان خود بر صورت سالیوان می پاشد. هلن خسته به روی صندلی می نشیند و خانم سالیوان برای تنبیه او سطل آبی را به روی صورت هلن می پاشد و جدال نفسگیر مجددا با کردن قاشق پر از غذا در دهان هلن آغاز میگردد و هلن باز امتناع می کند و غذا را به بیرون میریزد.

   

اما در بیرون اتاق همه در حیاط منتظر هستند تا ببینند سرانجام این جنگ به کجا می رسد. لحظه ای بعد هلن و خانم سالیوان از اتاق بیرون می آید و هلن سریعا به آغوش مادرش پناه می برد ، خانم سالیوان با چهره ای خسته به مادر هلن می گوید: غذاشو تو بشقاب خودش خورد .... با قاشق هم خورد .... خودش تنها خورد .... دستمال سُفرشو  هم خودش تا کرد .... اتاق درهم ریخته ست اما دستمال سفره هلن تا شده ست. و بدینوسیله یک سکانس نفسگیر 8 دقیقه ای به پایان می رسد و طوفان به پا شده توسط پتی دوک 16 ساله و بنکرافت بر پرده سینما فروکش می کند

   

۱۳۹۳/۱۲/۶ عصر ۰۷:۳۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سناتور, سرهنگ آلن فاکنر, Princess Anne, زینال بندری, BATMAN, مگی گربه, Classic, شیخ حسن جوری, هانا اشمیت, جیسون بورن, سروان رنو, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, برت گوردون, زرد ابری, نایب تیمور خان, آنا کارنینا, پیرمرد, Kathy Day, ژان والژان, پرشیا, Kurt Steiner, ایـده آلـیـسـت, جو گیلیس, هایدی, کارآگاه علوی, گروهبان گارسیا, باربوسا
شیخ حسن جوری آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 8
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۹/۹


تشکرها : 853
( 132 تشکر در 5 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: معجزه گر

درس معلم ار بود زمزمه محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

چه کرد این معلمه با معجزه اش با دل ما. سراسر احساس و هیجان.

اما آنچه از این مجال نصیب دل این شیخ نمود نه میزانسن بود و نه مجسمه اسکار.

معجزه گر را باید با چشم دل دید نه با چشم سر.

و در این وادی از ته دل شکرگزار معبودی گردیدم که چه نعمتها در ما نهاده و ما غافل ز الطافش هستیم.

فقط لختی چشمانتان را ببندید و احساس کنید گوشتان یارای شنیدم هیچ اصواتی نیست و از نعمت گفتگو نیز بی بهره اید. یکساعت .... دوساعت .....  چند ساعت؟ که اگر دقیقه ای تحمل شما را باید ، که نیست.

در مقابلش چه برای خالقتان انجام داده اید؟

نماز می خوانیم  ....  که نمی خوانیم

روزه میگیریم ...... که نمی گیریم

غیبت نمی کنیم ...... که می کنیم

چشممان را بر گناه می بندیم ...... که نمی بندیم

زبانمان برگفتار نیکو جاریست ...... که نیست

گوش به فرامین شیطان نمی دهیم ..... که میدهیم

پس چه خوشبخت بود این کودک 8 ساله که گناه را نه میدید ... و نه میشنید ..... و نه بر زبان می آورد.

قصد موعظه ندارم ، اما قدری هم به تحلیل ماورای این فیلم بپردازید که خاطرم می آید سالهای دور که این معجزه گر را دیدم چشمانم خیس گردید نه بر معصومیت این کودک که بر نعمتهایی که پروردگار به ما ارزانی داشته که اگر نمی داشت مانند این طفل  به هر در و دیواری میخوردیم و شاید در تاریکی ، سکوت و خلوت دنیای خود صبوری نمی کردیم و خراب می شدیم.

در این وانفسا اما اگر خاطرتان آید این معلمه جمله ای به زبان آورد که کیمیاست و من مانده ام که حتی فلسفه هم از پاسخ به آن آیا عاجز مانده است:

آیا میتوان کاری کرد روح انسان کوری نجات یابد؟ اگر زنی در اثر فرو ریختن گودالی  زنده به گور شود همه به نجات این زن می شتابند و سعی می کنند او را از آن گودال بیرون بکشند اما اگر همان کور روحش در گودالی باشد چطور باید نجاتش داد؟

 این دیالوگ از نظر این حقیر بهترین دیالوگ این فیلم است .

آری ، و این دنیا محل گذریست که فقط به نجات کسانی می روند که در گودال افتاده باشند و آنچه به چشم نیاید پس آنگاه نجات نمی یابد.


شما را به نصیحتی دعوت میکنم
گذشته هرگز بر نخواهد گشت
و آینده شاید نیاید
پس قدر حال خود را بدانید
۱۳۹۳/۱۲/۹ عصر ۱۲:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیسون بورن, زینال بندری, هانا اشمیت, برت گوردون, برو بیکر, رضا خوشنویس, سرهنگ آلن فاکنر, خانم لمپرت, BATMAN, مگی گربه, Classic, سروان رنو, نایب تیمور خان, پیرمرد, ژان والژان, پرشیا, هایدی, کارآگاه علوی, گروهبان گارسیا, Memento, باربوسا
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: معجزه گر

دیالوگهای ماندگار فیلم معجزه گر

 :من هروز بیشتر از روز پیش علاقم به هلن بیشتر میشه

 :خانم هلن بزرگترین مانع فهم هلن کری یا کوریش نیست ، این علاقه شماست ،این دلسوزی شماست ، از شدت دلسوزی مثل یه عروسک نگهش داشتید ،من تو این خونه نمیتونم زبون یا هر چیز دیگه ای به هلن یاد بدم

 :خانم آنی پیش از اینکه شما بیاین قرار بود هلن رو به پرورشگاه بفرستیم

 : چه نوع پرورشگاهی؟

 : پرورشگاه نقص قوای جسمی و روحی

 :من اونجا رو دیدم  ، میتونم بگم چجور جائیه  ، آدما اونجا مثل حیونا همه جا پراکنده اند شما اگر از هلن دست بکشید ما چکار کنیم؟

 :دست بکشم؟

 :شما گفتید فایده نداره

 :اینجا ، دست بکشم؟  من تازه امروز فهمیدم چکار باید کرد من میخوام هلن در اختیار من باشه

: بیشتر هم بوده

 : نه منظورم روز و شبه ، اون باید محتاج من باشه

 : برای چی؟

 :برای همه چی ، غذایی که میخوره لباسی که میپوشه هوای آزاد  اون هوایی که تنفس میکنه ،جسمش به هرچیزیکه احتیاج داره وسیله ست برای یاد دادنش ،این تنها راهشه  ، اینها رو یاید معلمش بهش بده نه هر کسیکه دوسش داره


ساعت 10 صبح است و خانم سالیوان هنور صبحانه هلن را نداده است این موضوع اعتراض کاپیتان ( پدر هلن) را در بر دارد:

 : این صبحانه اونه

 :بله

 :نمیخواد بخوره

 :از خدا میخواد بخوره

 :الآن ساعت دهه پس چرا بهش ندادین

 :خودش میدونه که میدم بخوره ولی وقتی لباسشو بپوشه ، حالا داره فکرهاشو میکنه

 : میخواین از گرسنگی بمیره تا اطاعت کنه

 : اون نمیمیره ، یاد میگیره ، در جنگ با عشق هیچ چیزی بی انصافی نیست ، شما در جنگ ذخیره رو قطع نکردید

 : اینکه جنگ نیست

 : ولی عشق هم نیست کاپیتان ، محاصره ، محاصره است


 :هلن ، من میخوام به تو یاد بدم  ، تمامِ ، تمام ِچیزهایی که تو دنیا هست ، تمام چیزهایی که تو دنیا مال ما هست و مال ما نیست ، نوری که ما رو روشن میکنه ،نوری که از حروف و کلمات تشکیل میشه ،آدم میتونه در نور کلمات 5 هزار سال پیش رو ببینه  ،اون چه را که ما حس میکنیم فکر میکنیم  و میدونیم همه با کلماته ، پس هیچکس تو تاریکی نیست ،کار هیچکس هیچوقت تموم نشده ، من اینو میدونم که اگر فقط یک کلمه رو بفهمی میتونم دنیا رو تو دستت بزارم کی میگه به من مربوط نیست ،باید به تو یاد بدم اما چطور؟


 :خانم آنی این حقوق ماهه اولتونه البته لیاقت شما رو نداره نمی تونه دین ما رو به شما ادا کنه

 :من فقط یک چیز رو به هلن یاد دادم ،اطاعتو ، اینکارو بکن اینکارو نکن

 :این بیشتر از چیزیه که ما انتظار داشتیم

 :من میخواستم بهش یاد بدم که زبان چیه ، میدونم که اطاعت بدون یاد گرفتن زبان هیچ موهبتی نیست ،اطاعت بدون فهمیدن یه نوع کوریه ،من آرزو داشتم که هلن اینطوری بمونه ؟

 :نه

 :دیگه نمیدونم  چیکار کنم فقط باید اینکارو ادامه بدم  و ایمان داشته باشم که در درونش انتظاری نهفته ست مثل آبی که زیر زمینه  ،شما میتونید کمکم کنید؟

 :چطور؟

 :دنیا برای هیچکس جای راحتی نیست من نمی خوام هلن فقط اطاعت کنه اینم که بخوایم هر کاری رو به میل خودش انجام بده ،دروغه  . به خود اون  ، من به قدر مادرش دوسش ندارم ،هلن بچه من نیست ، خوب شما باید بین هلن و اون دروغ قرار بگیرید

 :موافقم

۱۳۹۳/۱۲/۱۰ عصر ۰۶:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : برت گوردون, زینال بندری, سرهنگ آلن فاکنر, زرد ابری, مگی گربه, BATMAN, اسکورپان شیردل, هانا اشمیت, سروان رنو, rahgozar_bineshan, خانم لمپرت, شیخ حسن جوری, Princess Anne, نایب تیمور خان, آنا کارنینا, پیرمرد, بلوندی غریبه, ژان والژان, پرشیا, Kurt Steiner, ایـده آلـیـسـت, هایدی, کارآگاه علوی, Memento, گروهبان گارسیا, باربوسا
ارسال پاسخ