با سلام ، امروز یاد یه فیلم افتادم که خیلی وقت پیش از تلویزیون ایران پخش شد داستانش از این قرار بود که : یک مرد بهمراه خانواده اش (همسر و یک فرزند فکر کنم پسر) به یک دهکده رفته و مزرعه یک نفر که تازگی مرده بود رو خریداری می کنند. مرد قصد داشت که در این مزرعه در کنار کار کشاورزی ، خرگوش هم پرورش بده و یک مدت رو به همین روال سپری کرد. از قضا صاحب مزرعه همسایه که از اول خواسته بود مزرعه همسایه اش رو بخره ، از همسایه جدیدش خوشش نمی آد و چشمه ای که در زمین خودش هست رو میبنده و مسدود می کنه که همسایه جدیدش نتونه زمینش رو آبیاری کنه . همسایه اش هم که از این ماجرا بی اطلاع ست و فکر می کنه که چشمه خشک شده و بعد از یک مدت که مزرعه اش در اثر بی آبی از بین میره . مرد هم بفکر حفر چاه می افته و بعد از رفتن به شهر و خریداری وسایل حفر چاه از قبیل دینامیت و غیره ( که البته بصورت نسیه می گیره ) شروع به کندن چاه می کنه و هنوز امیدواره که بارون بیاد. بعد از یه مدت که به قسمت سنگی زمین می رسه و می خواد که از دینامیت استفاده کنه ، بعد از کار گذاشتن دینامیت و منفجر کردن اون یه قطعه سنگ به هوا می ره و می آد می خوره به سرش و اونو می کشه . در هنگام خاکسپاری دکتر به همسرش می گه که : "همسر شما برای سفر به آخرت متحمل درد زیادی نشده بود و خیلی زود جونش رو از دست داده" و در آخر فیلم هم همسایه بعد از خرید مزرعه از همسرش جلوی آب چشمه رو باز می کنه و پسره هم می آد به مادرش می گه که آب چشمه دوباره داره می آد .