[-]
جعبه پيام
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,256
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11460
( 18986 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #95
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

ظاهر خبر کوتاه و ساده بود :  برنارد هپتون , بازیگر سریال معروف ارتش سری درگذشت.

اما برای ما ساده نبود :  آه ه .... ارتش سری ... کافه کاندید ... آلبر فوآره .... آن مرد پایدار و شجاع .

رئیس رستوران کاندید بود اما خودش همه کار می کرد ... از تمیز کردن ظرف ها و کف رستوران تا شستن سبزی و میوه و حتی پاک کردن شعارها از روی دیوار کافه. گاهی بسیار مهربان می شد تا جاییکه  وسط شلوغی رستوران برای همسر علیل و سابق اش بستنی به طبقه بالا می برد و گاه چنان خشن می شد که بی هیچ ترحمی خلبانان یا افرادی که ممکن بود اطلاعاتی را لو بدهند می کشت.

همه اینها به کنار ...

او سردسته خط نجات بلژیک بود که در پوشش کافه داری , خلبانان سقوط کرده متفقین را پناه می داد و از مرز رد می کرد آن هم زیر گوش گشتاپو و اس اس . دل شیر داشت . هر بار که کسلر و برانت و راینهارد , افسران آلمانی , به کافه اش می آمدند دلهره داشتیم که گیر بیفتد اما او با خونسردی تمام از آنها پذیرایی می کرد و کافه اش را پاتوق امنی برای آلمانی های متجاوز کرده بود .

وقتی در اواخر سریال به زندان افتاد , شیرازه کار خط نجات از هم پاشید. مونیک دوشان , همسرش ( در واقع دوست دخترش)  او را به پول پرستی و بی تفاوتی متهم کرد و با یک افسر انگلیسی آشنا شد. وقتی در سکانس آخرین دیدار این دو , آلبر پاکت پول را به مونیک تقدیم کرد و برایش آرزوی خوشبختی کرد کمتر کسی می توانست در این وداع کازابلانکا گونه جلو اشک اش را بگیرد , حتی خود برنارد هپتون نازنین .

:heart:

سروان رنو - کافه کلاسیک

لینک مطلب: http://cafeclassic5.ir/showthread.php?ti...7#pid37397

Image result for bernard hepton Albert Foiret


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۷/۵/۱۱ صبح ۱۱:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکارلت اُهارا, پرنسس آنا, شارینگهام, رابین‌هود, Classic, مراد بیگ, oceanic, مموله, آدری لاووا, کاپیتان اسکای, زرد ابری, آدمیرال گلوبال, جناب سرگرد, مکس دی وینتر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - سروان رنو - ۱۳۹۷/۵/۱۱ صبح ۱۱:۲۴