[-]
جعبه پيام
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #68
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

با تشکر از اساتیدی که با یادآوریهای خوبشون یاد این سریال پرارزش  رو گرامی میدارند. گاهی وقتها با تنها کلیک دگمه تشکر نمیشه از زحمات دوستان در تاپیکهای مختلف تشکر کرد.mmmm:

همونطور که میدونین قسمت آخر سریال ارتش سری نه تنها از تلویزیون ما، بلکه ازشبکه بی بی سی هم پخش نشده. (بدلایل متعدد مثل پررنگ بودن اهداف ضدکمونیستی برداشت شده از این قسمت یا نشون دادن پیری و سالخوردگی کاراکترهای سریال که شاید باعث عدم استقبال از این قسمت و در نتیجه عدم رضایت از کل سریال میشد.)

این قسمت با نام پدر، تو درجنگ چه کردی؟ بیشتر به سرنوشت کاراکترهای باقیمانده از این سریال اشاره داره و اینکه آیا زحمات اونها ارزشی داشته یا نه! داستان از ساختن مستندی در مورد خط نجات در سال 1969 آغاز میشه، جائی که در تمام گفتارها، سایه ای از شخصیت کسلر همیشه وجود داره و این قسمت مقدمه ای میشه برای ساخت سریال کسلر.

این قسمت در دی وی دی ارائه شده در سریهای اخیر موجوده و منم با استفاده از تورنتز و عدم رعایت حق کپی رایت این قسمت رو خدمت اساتید محترم تقدیم میکنم. باشد که مورد بخشش از طرف دست اندرکاران سریال قرار گیرم.:!z564b

http://www.4shared.com/rar/GRHbw3EH/secr...e14-1.html

http://www.4shared.com/rar/7piQN7OL/secr...e14-2.html

http://www.4shared.com/rar/YEy1B4GY/secr...e14-3.html

آدرس پسورد فایلها در جعبه پیام میباشد.

جملات آخر کتاب ارتش سری

در سال 1946، دده به لندن آمد تا مدالهای افتخارش را دریافت نماید. او همراه مادرش به قصر باکینگهام رفت و از طرف شخص ملکه، پذیرائی گردید. روزهای بسیاری نیز از طرف فرانسویها، آمریکائیها و هموطنان خود دعوت شده و نشانهای افتخار دیگری به وی هدیه شد. نیروی هوائی انگلیس، ساعتی به او هدیه کرد که شبیه صندلی خلبان یک بمب افکن طراحی شده بود. او طبیعت آرام و دلربایش را هرگز از دست نداد. امروزه او سی و هشت ساله است و به آموزش پرستاری اشتغال دارد. بعلاوه طب مناطق قاره را نیز مطالعه میکند، تا شاید علی رغم ضعف جسمی، روزی بتواند درکنگو به مردم خدمت کند. او در لباس سفید پرستاری، قد کوتاه و خوددار مینماید تا وقتی که صحبت روزهای درخشان ستاره دنباله دار به میان آورده شود و او زمانی که بیاد می آورد از هر سو در محاصره دشمن بود، شور و توانائی ذاتی بر چهره اش پدیدار میشود. او همانند فرانکو و پدرش به سوی خدا برگشته است. الان نیز مانند گذشته، ترس و درد را به دیده تحقیر مینگرد و چشمهای آبی تیره اش مراقب و هوشیارند. او با چهره ای شاد برایتان از لحظاتی که یک مو با خطر فاصله داشت، سخن خواهد گفت. وقتی از زندگیش در تنهائی و تجرد حرف میزند، لحن رضایت مندانه ای دارد. زیرا او حقیقتا انسان بزرگی است. گاهی آرام در گوشه ای مینشیند و دستهای حساس و پر ظرافتش را به هم گره میزند. آیا او در اندیشه پاول است که پوشیده در بارانی و کلاه بره، خیابان وانیو را به قصد میعادگاه خود با آن خائن ترک نمود؟ یا به فکر چارلی است با آن بینی دراز، نوک تیز و شوخ؟شاید هم به یاد شخصیت با شکوه نمو افتاده است که در باغهای زلیک به استراحت میپردازد؟

آیا در خیال شبهای تاریکی است که همراه فلورنتینو، صخره ها را در زیر باران سنگین می پیمودند و او با روحیه قوی، مردان را به سوی آزادی پیش میراند؟

ما به آن روز داغ آگوست سال 1941، وقتی که دده به کنسولگری بیلبائو قدم گذاشت و خط ستاره دنباله دار را بنیاد نهاد، درود میفرستیم.

پ.ن : دده یا طوفان کوچک اسم واقعی دختری بود که شخصیت لیزا کولبرت، ایوت، بر پایه اون ساخته شده است.


گاهی ارزش واقعی یک لحظه را، تا زمانی که به یک خـاطره تبدیل شود، نمی‌فهمیم . .
۱۳۹۱/۲/۴ عصر ۰۵:۳۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : شرلوك, ژان والژان, ممل آمریکایی, Classic, سم اسپید, سروان رنو, مگی گربه, بانو, دزیره, دنی براسکو, Papillon, ebr_al110, screte_army, dered, BATMAN, amindalin, الیور, پیرمرد, واتسون, جیمز باند, جناب سرگرد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - رزا - ۱۳۹۱/۲/۴ عصر ۰۵:۳۹
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷