ژان ژیرودو نویسنده فرانسوی قرن نوزده میلادی خالق چندین مقاله، رمان و نمایشنامه است. اندین Ondine شاید بهترین اثر و مشهورترین نمایشنامه برجا مانده از وی باشد.
سوژه ازدواج بشر با موجودات ماورایی همیشه برای تمامی ژانرهای ادبی جذاب و پر مخاطب بوده، از داستان ازدواج خدایان و انسانها در اساطیر یونان بگیرید تا پری دریایی کریستین اندرسن. اندین هم از این دست قصه هاست که مانند اکثر آنها پایان شادی ندارد. نویسنده این درام زیبا در اصل فردریش د-لاموته آلمانی در قرن نوزده میلادی است. ژیرودو با ظرافت این رمان درام تراژیک را در قالب نمایشنامه ای کلاسیک در آورد .
اما این تئاتر بارها توسط گروه های مختلف به اجرا در آمده است. اینجا به یکی از مشهورترین اجراهای برادوی اشاره می کنم؛ نمایشنامه اندین 1954 به کارگردانی لانت و اقتباس موریس والنسی و بازی ادری هپبورن در نقش اندین و همسرش مل فرر در نقش هانس.
تئاتری که منتقدین از آن به عنوان کاری فوق العاده زیبا یاد کردند و جایزه اول New York Drama Critics' Circle را ربود. لانت هم جایزه بهترین کارگردانی تئاتر تونی را برنده شد. و اما ادری هپبورن در نقش اندین با چهره و پوششی متفاوت یک شبه یک ستاره بی بدیل تئاتری شد و جایزه تونی آن سال را از آن خود نمود.
Ondine 1954
هانس شوالیه ای تیپیک است که به درخواست نامزدش پرنسس برتا (ماریان سلدز) راهی ماموریتی می شود. اندین فرزند خوانده یک زوج روستایی است که در کلبه ای جنگلی و کنار دریا زندگی می کنند. او در واقع از جنس جن و پری بوده و خاستگاهش آب است. هانس برحسب تصادف اندین را ملاقات می کند. این دو در یک چشم برهم زدن دلباخته یکدیگر می شوند.
از نگاه ژیرودو این رابطه محکوم به فنا است و او از زبان پادشاه دریاها، عموی اندین هشدار می دهد " این مرد تو را فریب داده و ترکت می کند..." اما عشق چشمان را کور و گوشها را کر می کند حتی اگر عاشق، مافوق بشری باشد... اما در عالم ماورایی سزای خیانتکار مرگ است...
هانس باید اندین را به عنوان همسرش به دربار و شخص شاه معرفی کند. برتا و درباریان توطئه هایی می چینند تا مانع این وصال شوند. هانس در دیداری با برتا اغوا شده و تن به گناه می دهد. تقابل این دو زن بر سر هانس کش و قوس پیدا می کند و عاقبت وقتی پادشاه با اندین مایوس و غمگین ملاقات می کند و صفا و مهربانی او را می بیند از او می خواهد صادقانه حرفش را بزند. اندین می گوید: " اطرافیان شما می خواهند هانس را از من جدا کنند" پادشاه می پرسد: "آیا این نهایت بدبختی است؟" اندین با اندوه پاسخ می دهد: "بله اگر او مرا رها کند خواهد مرد" پادشاه می گوید: "مردها ازین جریانات جان بدر می برند" و آندین زمزمه ی کند: "ولی نه از این یکی.."
رابطه پنهانی هانس و برتا ادامه می یابد. اندین برای نجات جان هانس شایع می کند که ابتدا او با شاعر دربار برترام به هانس خیانت کرده و سپس ناپدید می شود. اما روز ازدواج هانس و برتا ماهیگیران اندین را اسیر تور می کنند و به نگهبانان آب تحویل داده تا او را به مقر پادشاهی دریاها ببرند تا برای خیانت محاکمه شود اما او تبرئه شده و بخاطر مهربانی و عشق و وفاداریش تقدیر می شود و اعلام می کنند از هر انسانی انسان تر است!...
وقتی حکم مرگ هانس صادر می شود مقدر می گردد اندین با سه بار فراخوانده شدن اسمش توسط خواهرانش تمام ماجرا را فراموش کند تا از مرگ هانس رنج نکشد... موقع اجرای حکم مرگ هانس، اندین آخرین بار او را می بیند. هانس هنوز هم عمیقا او را دوست دارد و از اندین می خواهد او را ببوسد و در زندگی بعدی به او بپیوندد. بوسه مصادف با سومین بار خوانده شدن اسم اندین است. هانس جلوی پای اندین می میرد و اندین که همه چیز را فراموش کرده با نگاهی متعجب و حسرت بار به جنازه، می گوید: " چه مرد زیبایی! حیف می توانستم حتی عاشقش شوم !..."