[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
علاقه مندی های هنری دوستان کافه کلاسیک
نویسنده پیام
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1251 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #16
RE: علاقه مندی های هنری دوستان کافه کلاسیک

با سلام به دوستان بزرگوار کافه ؛

    جناب گاندولف اسم جستار را تا حدودی عمومی و کلی در نظر گرفتند و وقتی اولین ارسال را میخوانیم میبینیم که فقط هنر هفتم مورد نظر ایشان بوده  و سایر زمینه های " هنر" چنان که از نام جستار برمی آید موردبحث نیست . اما من تم غالب پاسخهای دوستان و توضیحات موسس تاپیک را خوانده و میخواهم به شیوه ای دیگر علایقم را بیان کنم . همانطور که جناب سروان هم فرمودند علاقمندیهای بازیگرها و فیلمها و ازین قبیل موارد را اکثرا در نمایه کاربریمان قید کرده ایم ، پس به موضوعات دیگری که شاید تازگی داشته باشد بپردازیم بنظرم بهتر است و بیشتر با نام تاپیک همراستاست .

      از وقتی که خاطرات برایم قابل یادآوری هستند ، به موسیقی بصورت یک واحد مستقل از سایر " چیزها " علاقه داشته ام . سلایق موسیقایی در گذر زمان دستخوش تغییر شدند ولی مقوله موسیقی همواره مستقل از سایر علایق بر ذهنم حاکم است. در سن 8-10 سالگی دوست داشتم به کلاس موسیقی رفته و سازی یادبگیرم و بتوانم علاقه ام را به صورت جدی پیگیری کنم . که البته بعلت مخالفت پدر در نطفه خفه شد و تا 8 سال بعد از آن هیچ امکانی برایش بوجود نیامد . وقتی که تار خریدم و برای یادگیری به کلاس میرفتم روزانه بالای 5ساعت تمرین دروس پایه نوازندگی تار ( مضراب زدن !) میکردم . بعد از مدتی بدلیل گران بودن هزینه کلاس قادر به حضور در کلاس نشده وسعی کردم خودآموز کار کنم که البته بدلیل اینکه بسیار نوپا بودم و هنوز دوره مقدماتی را به نیمه نرسانده بودم ، چندان کاری از پیش نبردم و بعد از مدتی با نومیدی موقتا تار را کنار گذاشتم وبه امید اینکه بعد از کنکور و در دانشگاه پیگیر خواهم شد و از سر نو با تلاشی مضاعف شروع خواهم کرد دلم را خوش کردم . بعدن که دانشگاه ثبت نام کردم و هزینه زندگی در یک شهر غریبه پیش آمد دیدم که باز هم نمیشود . چون در شهرهای بزرگ هزینه کلاس به مراتب بیشتر بود و حتی اگر هم پولش را جور میکردم نمیتوانستم در خانه ام تمرین کنم و بهمین خاطر بازهم غیرمستقیم سرکوب شدم .

      در اینجا بد نیست پرانتزی باز کرده و به نکته ای اشاره کنم . یکی از دوستانم که در دانشگاه با او آشنا شده بودم و خود مدت زیادی بود گیتار الکتریک کار میکرد به من پیشنهاد کرد که تارم را بفروشم و گیتار کلاسیک بگیرم و او مجانی دوره مقدماتی را بهم آمزش بدهد . البته بدون هیچ شک وتردیدی پیشنهادش را رد کردم و گفتم من با وجود اینکه بشدت به موسیقی متال علاقه دارم ولی هیچگاه حتی در مخیلاتم هم خودم را در مقام یک نوازنده گیتار تصور نکرده و کوچکترین علاقه ای به نوازندگیش ندارم .

       خلاصه دانشگاه هم تمام شد و من بودم و تاری که 5سال بدون استفاده نگاهش کردم و 5سال فقط مضراب زدم و نتوانستم ازش صدایی مانند شهناز و لطفی و علیزاده و ساکت دربیاورم ! و داستان نوازندگی من زمانی کاملا خاتمه پیدا کرد که بعد از یکسال کلنجار رفتن با خودم ، نهایتا آنرا فروختم و تا مدتها در کمای این داستان نوازندگی بودم .

         علاقه به موسیقی فقط محدود شد به گوش دادن به موسیقی که سایرین نوشته و نواخته اند . دیگران ساخته و پرداخته اند ! و هنوز هم که هنوز است در حسرت استعدادی که شاید اگر شرایطی مهیا میشد ، میتوانست بروز کند مانده ام !

-

        یکی دیگر از علاقمندیهای هنری من ، عکاسی بوده و هست . البته نه به اندازه موسیقی ولی تا حدودی زیاد و قابل توجه که البته آنهم بدلیل نداشتن دوربین مناسب برای عکاسی محدود به موبایل شد و بعد از مدتی که موبایل قابلیتهای محدودش در قبال سوژه های مختلف مشخص شد ، از عکاسی بصورت جدی نیز دلسرد شدم !

-

        تنها چیزی که برای من باقی ماند و تا مدتها از آن آگاه نبودم ، هنر نویسندگی بود ! یادم هست که در دوران 3 ساله راهنمایی همیشه به کلاس انشا بیشتر از هر درسی علاقه داشتم و نوشته هایم هم برای مخاطبین بسیار جذاب و خواندنی و شنیدنی بود . در آن سن و سال گاهی اوقات انشاهایی مینوشتم که از نظر حجم به 15 تا 20 صفحه میرسید و از لحاظ محتوا گاهی اوقات نظر بزرگترها را هم جلب میکرد و چندین مرتبه در مسابقات داستان نویسی در سطح شهرستان و استان مقام گرفتم . ولی متاسفانه چون هیچ راهنما و مشوقی نداشتم نتوانستم در زمان مناسب بصورت جدی دنبالش را بگیرم و حرفه ای پیگیر داستان نویسی فنی شوم . همین باعث شد که بعدها که با کلاسها و کارگاههای داستان نویسی آشنا شدم ، حسرت آنهمه زمان و انرژی از دست رفته و یا غلت بکاربرده شده را بخورم . اگر در همان اوان با فنون داستان نویسی آشنا شده و ذهن کم تجربه ام با تکنیکهای بیان آشنا میشد ، احتمال موفقیت به مراتب بیشتر میشد . با این وجود این تنها زمینه ای است که هنوز هم که هنوز است بیخیالش نشده ام و سعی میکنم دست و پا شکسته پیگیرش باشم . شاید تنها عامل موثر در سرکوب نشدن این علاقه این بوده که خانواده ما همواره در زمینه مطالعه و کتابخوانی مشوق ام بوده اند و از این لحاظ هیچ چوبی لای چرخم نگذاشتند . البته بعضی چیزها را باید در یک دوره سنی پیگیر شد و به جد دنبالش را گرفت . چون هر چه سن بالاتر میرود ، بعلت وسعت یافتن دایره دید و عمیقتر شدن مشکلات ،اختصاص دادن زمان مفید قابل صرف کردن بر روی یک امر واحد ، کمی دشوار و پیچیده تر میشود . و همین خود یکی از مهمترین عوامل کند شدن سرعت پیشرفت در زمینه های هنری میشود .

        -

      به گمانم باید کمی هم به سینما بپردازم . در ابتدا بد نیست که پیرو مطالب پیشین به چند نکته کلیدی اشاره کنم . در این نوشتار و علاوه بر این طی زمانی که عضو محفل کافه بوده ام ، احتمال زیاد متوجه شده اید که زاده و ساکن یکی از شهرهای کوچک و نسبتن محروم بوده و در خانواده ای با باور و اعتقادات و فرهنگ سنتی زندگی کرده ام . همه اینها تاثیرات خوب و بد فراوانی دارد که اکثرشان ربطی به بحث ندارد . اما باید به چند عامل که خودم در بوجود آمدنشان هیچ نقشی نداشته ام اشاره کنم .

       اولن باید اعتراف کنم که دهه 70 مزخرفترین دهه برای بدنیا آمدن طی 40 سال گذشته بوده است - صرفن از لحاظ سینمایی ، بقیه جنبه ها را طبعن کاری ندارم! - زیرا در کودکی کارتونهای بسیار پرمحتوای دهه 60 را از دست داده ایم . در نوجوانی به دوره پایین آمدن کیفیت دوبله و به ابتذال کشیده شدن سینمای ملی خورده ایم و همچنین تلویزیون از فیلمهای خوب خالی شد . وقتی که جوان شدیم (یعنی الان) هم که دیگر پایه های بوجود آمده را باید بزور کنده و پایه های جدیدی را دست و پا شکسته بسازیم و با دریل و چکش جایگزین کنیم ! وگرنه باید خود را به دست جریان چرند و پرند گرایی سینمای ایران و هالییوود بسپاریم و بقول معروف " بیخیالی طی کنیم " !

        شاید اینجا محل مناسبی برای گفتن این حرفها ( اعترافها) نیست ، ولی واقعیت این است که هیچ جایی هم برایش وجود ندارد و باید همینجا گفت ! خوشبختانه تنها نقطه مثبتی که میتوانم در کل این ارسال بیان کنم این است که قبل از ورود به کافه کلاسیک ، بسیار کم فیلم میدیدم و ذهنم از همه چیز پر نبود . همین باعث شد که در این مدرسه مانند دانش آموزی کنجکاو غرق در کلاسهای opendoor شوم و از هر شاخه گلی بچینم و کم کم با عظمت سینما آشنا شوم . شاید اگر مانند یکی از دوستان مجازیم که در کلوب با ایشان آشنا شده بودم ، و متاسفانه فوت کردند ، من هم  از بچگی با فیلمهای کلاسیک و سینماهای فرانسه و ژاپن و روسیه و ... آشنا میشدم و یا گوشم پر از نوای شورانگیز موسیقای شوپن و بتهوون و باخ و موزارت و ... میشد ، الان مسیر زندگیم خیلی با الان فرق داشت . اما بی بهره از این نعمات بودیم و این شدیم . هرچند که جای تاسف دارد ولی بازهم نا امید نیستم چون در مورد سینما مخصوصا مطمئنم که هر وقت شروع کنی و با هر سرعتی پیش بروی ، مدام که در مسیر درستی قرار گرفته باشی ، نهایتن پیش از مرگ خاطرات بصری زیادی بدست خواهی آورد که میتوانی با تداعی شدن یکی از آنها با لبخندی شیرین از دنیا بروی ! برای نمونه وقتی که یاد قطره اشک آنتونی هاپکینز در مرد فیلنما میافتی ، یا به یاد جمله بسیار زیبای جان ویک در همان فیلم که گفت " زندگی من کامل است چون میدانم کسی دوستم دارد " ، و یا به یاد صحنه اعدام مل گیبسون در شجاع دل میافتی ، یا وقتی یاد رقصیدن اسکارلت با رت باتلر با لباس عزا میافتی و یا نگاه کردن ریک به دور شدن الزا همراه با مردی دیگر ، یا زمین خوردن دن ویتو کورلئونه در حیاط ، یا صحنه سوختن خانه در ایثار تارکوفسکی و یا رقص زوربا و یا اولین قطره اشک ژولی پس از مرگ دختر و همسرش در سکانس آخر آبی و یا سکانس آخر زندگی سگفت انگیزی است و یا از لرزش افتادن دست کاپتان میلر در نجات سرباز رایان ویا سکانس آخر زندگی زیباست که پسرک به مادرش میگوید " ماما من و پدرم تانک رو بردیم " و یا حتا سکانس آخر زیبای آمریکایی که کوین اسپیسی با لبی خندان کشته میشود و نهایتن آنجا که فوریت به جنی میگوید که آیا فورست کوچولو باهوش است یا نه و همچنین آنجا که فورست نامه فورست کوچولو را نخوانده روی قبر جنی میگذارد و گریه میکند و یا پیانو زدن اشپیلمن برای افسر آلمانی و یا سکانس آخر فیلم از هم گسیخته که شعری از پوشکین در کلاسی بهم ریخته خوانده میشود و و و ..... شاید تداعی شدن یکی از اینها در کسری از ثانیه ، آرامشی غیر قابل وصف در لحظه احتضار به ما بدهد .

         شاید در نهایت یک خاطره از سربازی بد نباشد . میگویند 2سال سربازی میکنیم و تا آخر عمر خاطره تعریف میکنیم ! یک روز بعد از ظهر در آسایشگاه روی تختم خواب بودم . در خواب خواب فیلم آبی کیشلوفسکی را میدیدم ! یکهو ناخوداگاه از خواب پریدم و صدای موسیقی متن آن در گوشم یکدست و بدون هیچ مزاحمی پخش میشد ! انگار هدفون زده باشم . بی اختیار به تلویزیون نگاه کردم و در خواب و بیداری تصویر ژولی را در قاب دیدم !مانند دیوانه خودم را به جلوی تلویزیون رساندم و بدون توجه به هیچ چیز ، جلوی تلویزیون نشستم و انگار که ادامه خوابم را ببینم ، غرق شده بودم . البته بعدن دوستم تعریف کرد وقتی به سمت تلویزیون رفته ام چند نفری که آنجا نشسته بودند را زمین زده و هنگام نگاه کردن به تلویزیون گریه میکرده ام !

.

بابت طولانی شدن نوشتار پوزش میطلبم . سپاس از حسن توجهتان .

___________________________________

پ.ن : این متن بدون ویرایش ارسال میشود و بعلت دیر وقت بودن ویرایشش به فردا موکول میشود . پس پیشاپیش از اشتباهات تایپی و نگارشی پوزش میطلبم و همچنین از اینکه هیچ زیبایی ظاهری در آن نیست از لحاظ رنگ و فونت و عکس و... عذرم را پذیرا باشید ، امیدوارم فردا فرصتی باشد تا ویرایش کنم !


Life Is Beautiful
۱۳۹۴/۹/۶ صبح ۰۴:۵۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, جروشا, خانم لمپرت, Memento, سروان رنو, آلبرت کمپیون, کنتس پابرهنه, ایـده آلـیـسـت, اسکورپان شیردل, لو هارپر, Keyser, واتسون, oceanic, اشپیلمن, BATMAN
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: علاقه مندی های هنری دوستان کافه کلاسیک - فورست - ۱۳۹۴/۹/۶ صبح ۰۴:۵۴