[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بوی خوش زن
نویسنده پیام
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #1
بوی خوش زن

مروری بر فیلم بوی خوش زن

Scent of a Woman 1992

 

تهیه‌کننده و کارگردان         مارتین برست

            سناریست             بو گلدمن

بازیگران آل پاچینو- کریس اودانل- جیمزربهورن- گابریله انور- فیلیپ سیمور هافمن

موسیقی توماس نیومن

تدوین     هاروی روزن استوک

توزیع‌کننده          یونیورسال استودیوز

تاریخ‌های انتشار     دسامبر ۱۹۹۲

مدت زمان           ۱۵۷ دقیقه

کشور ایالات متحده آمریکا

بودجه     ۳۱ میلیون دلار

فروش     ۱۳۴ میلیون دلار

"بوی خوش زن" فیلمی است که ثابت میکند هرزمان کلیشه های قدیمی به درستی کنار یکدیگر چیده شوند میتوان درامی جذاب را در قالب یک فیلم خوش ساخت ارائه نمود و بیننده را تحت تاثیر قرار داد. حتی اگر مدت فیلم از حدمعمول فراتر رود واز مرز صدوبیست دقیقه بگذرد تماشاگر خسته و دلزده نمیشود. "یک نظامی سرخورده"، "دانش آموز فقیر در کالجی اشرافی"، "بچه پولدارهای تنبل و ازخودراضی"، "دعوای حاد خانوادگی"، "هیجان دیوانه وار رانندگی" و"رقصی شکوهمند و افسانه ای" همه و همه از موضوعات متداولی هستند که بارها در فیلمهای کوچک و بزرگ بدانها پرداخته شده است و این فیلم ملغمه ای از تمام آنها است وجالب اینکه در این معجون که "رایحه زنانه" دارد عملا  "زن" حضور مستمر خارجی ندارد!... درست مانند ترکیب یک عطر که اغلب تا 95 درصدش الکل است و اسانس معطر ارزشمندش تنها جزء کوچکی از آن را تشکیل می دهدو همان اسانس مختصر شالوده و شمیم مایع گرانقیمت میشود، در سناریوی اقتباسی گلدمن نیز "زن" نه قهرمان است نه ضد قهرمان و درواقع "بوی خوش زن" فاقد یک هنرپیشه زن اصلی و حتی مکمل است! پس چرا عنوان فیلم از اثرات حضور زن الهام گرفته است؟!

"بوی خوش زن" خیلی زود تبدیل به امضای هنری مارتین برست گردید. اوکه پیش از این اثر چندان درخشانی در کارنامه کارگردانی اش نداشت این بار با ترکیب دو ساب ژآنر اجتماعی "بحران میان سالی" و "مدرسه شبانه روزی" شاه اثر خود را خلق کرد و توانست نظر مثبت بینندگان و منتقدانش رایکجا بدست آورد. فیلم با ظرافت در دوسو به موضوعات "هویت و میانسالی" و "غیرت و نوجوانی" وارد میشود و به گونه ای عجیب یک رابطه دوگانه ی معلم و شاگردی بین شخصیتهای اصلی مسن و نوجوان فیلم شکل میگیرد. نقش معلم و متعلم بارها بین دوشخصیت اصلی جابجا میشود و  صحت و سُقم این مسئله تا پایان فیلم بیننده را به چالش میکشد. گلدمن در اینجا نیز مانند فیلمنامه های دیگرش بیش از داستان سرایی به جنبه های روان شناختی انسانی پرداخته و کلیت فیلم علیرغم داشتن برخی دیالوگهای زننده به شدت اخلاق گرا میباشد.

شرح فیلم: چارلی (کریس اودانل) که بورسیه تحصیلی یک مدرسه گران قیمت را بدست آورده برای تامین هزینه رفت و آمد به شهر دورافتاده اش، مواظبت از پدر نابینای یک خانواده را که درتعطیلات شکرگزاری عازم خارج از کشور هستندبه عهده میگیرد. او بزودی درمیابد کلنل فرانک اسلید(آل پاچینو) یک نابینای ازکارافتاده و بی آزار نیست و وظیفه او بسیار از حدتصورش دشوارتر میباشد. اما چارلی جا نمیزند چون به درآمد آن نیاز دارد ونمیخواهد سربار مادر وناپدریش شود. فرانک او را مجبور به همراهی در یک سفر پرماجرا به نیویورک میکند، از مهمان ناخوانده شدن در خانه برادرش و رفتار تحقیرآمیز میزبانان تا اقامت در هتل مجلل والدورف، تانگوی غیرمترقبه و دیدنی با زنی ناشناس، رانندگی محیرالعقول کورکورانه یک فِراری قرضی و حتی اقدام به خودکشی... چارلی درتمام لحظات این سفر پردردسر همدم و مراقب دلسوزی برای فرانک است. درحالیکه خودش با مشکلات جدی در مدرسه (تهدید به اخراج  بعلت عدم افشای نام شاگردانی که در توطئه علیه مدیر شرکت داشته اند) روبروست، رفتار بحران زای فرانک هم قوز بالاقوز میشود. علیرغم وسوسه های فرانک چارلی هرگز از چارچوبهای درست اخلاقی نمیگذرد ودربسیاری از موارد با بردباری مانع زیاده روی های فرانک نیز میشود. همین امر کلنل فرانک اسلید را تحت تاثیر قرار داده و در بازگشت از سفر لطف مصاحب جوانش رابا حضور در بیدادگاه مدرسه و اجرای یک سخنرای غرّا برای دفاعیه چارلی، که به تبرئه او می انجامد، جبران میکند.

شکی نیست چارلی نوجوان میتوانست نقش اول فیلم باشد. بازی کریس اودانل در نقش نوجوان خجالتی، سخت کوش و مبادی آداب شهرستانی بسیار دلنشین و زیباست. اما او ناگزیر پا پس میکشد و جایگاه اول بلکه تمامیت فیلم را به فرانک پا به سن گذاشته (آل پاچینو) میسپارد و حقا که دود از کنده بلند میشود!... فرانک ابتدا با برخورد متکبرانه و توهین آمیزش ما را از خود منزجر میکند ولی بتدریج با آشکار شدن لایه های درونیش مانیز همزمان با چارلی میفهمیم همانقدر که از او منزجریم و حساب میبریم میتوانیم برایش احترام قائل شده و دوستش داشته باشیم. فرانک با رفتار و کردار متغیرش طیفی از احساسات ما از تنفر تا عشق را به بازی میگیرد. او مثل یک کوه آتشفشان خاموش است که هر آن بیم فورانش میرود اما گاهی از پشت این ماسک سنگی برقی از شور زندگی میجهد وچهره و لبخندش را درخشان میکند. برقی از یک نشاط درونی که به محض برخورد با زنی از او ساطع میشود. فرانک "زن" را از رایحه اش میفهمد، میبیند، لمس میکند و متلذذ میشود. حال هر رایحه ای که باشد؛ طراوت و سادگی سبزیجات، پاکی صابون یا تجمل عطرهای گرانقیمت... اینها برای او تنها یک معنا دارد "بوی زندگی"... اگرچه فیلم به علت برخی دیالوگهای زشتش در رده سنی بالای هفده سال قرار گرفته است ولی درواقع هیچیک از خطابه های زننده و بی محابای او در وصف زن صددرصد رنگ هوی و هوس ندارد و شاید پشت همه این هتاکی ها تنها یک حقیقت ساده نهفته باشدکه همانگونه که فرانک در جایی به چارلی اقرار میکند تنها رویای زندگیش، بیدار شدن کنار یک زن خوب و زیباست، شیخ ما سعدی شیرازی همین مقوله را البته مودبانه به شعر بیان کرده است: زن خوب فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشا... بنابراین امیدوارم در هر رده سنی که شاهد فیلم هستید زشتی کلام فرانک را به حقیقت نهان آن ببخشید.

البته نیش زبان فرانک وجوه مثبتی هم دارد. سخنرانی او درجایگاه پدر و وکیل مدافع چارلی که سبب تبرئه سرافرازانه نوجوان خوش غیرت و مظلوم میشود واقعا دیدنی و شنیدنی است. به نظر میرسد پاچینو دوست دارد در هر فیلم شاخصش یک سخنرانی آنچنانی داشته باشد که مو برتن مخاطبان سیخ کند. اما سوای خطابه دراین سکانس، فیلم دیالوگهای شنیدنی بسیاری دارد مثلا:

 فرانک: در زندگیم هر وقت به دوراهی رسیدم، بدون استثنا می‌دونستم راه درست كدومه، ولی همیشه راه اشتباه رو انتخاب كردم.

چارلی: چرا؟!

فرانک: چون راه درست لعنتی همیشه سختتر بود!...

سکانسی که ما را به کلنل بداخلاق و عصبی نزدیکتر میکند با حضور ناخوانده او و چارلی در خانه برادر بزرگترش اتفاق می افتد. او در برابرهمه تحقیر ها وتوهین های بی رحمانه برادرزاده اش بردباری میکند اما وقتی نوبت تحقیر چارلی میرسد جوش می آورد. اینجاست که مخاطب دلسوزانه جذب کاراکتر کلنل بدعنق میشود وتاحدودی بابت رفتارش به او حق میدهد.

 اما به اعتقاد من دیدنی ترین و زیباترین بخش فیلم خصوصا از بعد بصری سکانس مربوط به تانگوی فرانک و دونا ( گابریل انور) در سالن است که قطعا یکی از زیباترین سکانسهای رقص فیلمها بوده وبسیار از آن تمجید شده است. حرکات منظم، خشن و جذاب فرانک درحین رقص در ذهنمان تداعی مفهوم رقص یک نظامی کارکشته است که گویی در میادین جنگ نیز با سربازانش تمرین میکرده! رقصی که با توجه به نابینایی فرانک شاید در ابتدا کمی اغراق آمیز به نظر رسد ولی خیرگی چشمان پاچینو و تسلط او در قالب رقصنده ای نابینا یک شاهکار تمام عیارمی آفریند.

حالا که اشاره به نابینایی فرانک شد به این جنبه از او بپردازیم:

اصولا وقتی فیلمسازی میخواهد از یک نابینا فیلمی بسازد بعنوان یک مشکل تکنیکال شایع و شاید ناخواسته تصویر شخص کور در یک انزوای غمناک ترسیم میشود طوریکه "معلولیت" قهرمان در کل فیلم مرکز توجه مخاطب قرار میگیرد. اما در "بوی خوش زن"، "کوری" با پردازش ماهرانه گلدمن و کارگردانی حرفه ای برست و البته بازی استادانه پاچینو هرگز یک نقص یا معضل تلقی نمیشود. درسرتاسر فیلم چشمان خیره مانده پاچینو بی آنکه پلک بزند مثل دوتکه یخ در چهره منجمدش بیننده را مات و مبهوت میکند. برای پوشش نقیصه نابینایی، پاچینو شکوه صدای دورگه اش را نمایان میسازد. او با غرشهای قوی یخ چهره اش را ذوب میکند. صدایی که همانقدر که میتواند مثل شمشیر برّنده باشد وقتی با زنی برخورد میکند به خرناسهای شیرین مبدل میشود انگار شعر میگوید. اینگونه نقش آفرینی کار هرکسی نیست در سینمای امروز چه کس دیگری را سراغ دارید که بتواند مثل پاچینو از عهده چنین نقش دشواری برآید؟...  میدانیم فیلم برداشت کمرنگی از یک کمدی ایتالیایی با همین نام از دینوریسی درسال 1974 است که میتوانست مانند نسخه اصل خود یک کمدی معمولی و سطحی ازآب درآید. اما این "بوی خوش زن" متفاوت ومتشخص است و شاخصه اش حضور بی بدیل آل پاچینو میباشد. نقش کلنل فرانک اسلید یکی از بزرگترین اجراهای این بازیگر توانا است. اصلا انگار گلدمن سناریوی زهردارش را مخصوص پاچینو نوشته است: تند و تلخ و گزنده...

"بوی خوش زن" در مراسم آکادمی 1993 نامزد بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اقتباسی گردید اما این آل پاچینو بود که برای بازی ماندگار در نقش کلنل فرانک اسلید در بین رقبای قدری چون رابرت داونی جونیور، دنزل واشنگتن و کلینت استیوود به حق اسکار بهترین هنرپیشه را تصاحب نمود.

به نظر من تنها نکته ناامید کننده صحنه خاتمه فیلم در سکانس پایانی است. گلدمن و برست تا جاییکه به پاچینو اجازه دادند نقش فرانک را مطابق دلخواهش تیز، انفجاری و غافلگیرکننده بازی کند، شخصیت، فیلم و کار به زیبایی پیش رفت.  پاچینو در ساختن فرانک اسلید با آستری اسیدی و مفرح موفق عمل میکند. حتی پس از خروج فرانک و چارلی از سالن اجتماعات مدرسه، برخورد کوتاه ولی معنا دار فرانک با خانم دبیر علوم سیاسی که "رایحه گلهای رودخانه" را دارد ما را به تداعی آینده ای زیبا برای کلنل وامیدارد اما زن و عطرش هم مانند جاری رودخانه از کنار کلنل میگذرند. در آخرین دقایق فیلم گویا سازندگان میخواهند مطابق سلیقه شان شخصیت فرانک را دستکاری کنند و در یک چرخش تاسفبار ارتجاعی او را به کنج خلوت ابتدایی باز میگردانند و متاسفانه علیرغم همه آن ماجراجوییها کلنل فرانک اسلید باز تبدیل به همان مرد کور تنها میشود که حالا دلخوشی اش نوه های کوچکش است. تماشاگر از این پایان جا میخورد. آخر چرا؟!... آن هم برای مردی مثل کلنل فرانک اسلید با این همه همت و قابلیت؟!... درآن کنج خلوت، "نابینایی" هرگز مشکلی برای فرانک نبوده است بلکه اساسا معضلِ گوشه نشینی "کورشدن شامه" است! که بیننده هم با همذات پنداری با قهرمان فیلمش بدان مبتلا میشود و درنقطه پایانیِ فیلم مثل خودِ فرانک به جایی میرسد که نه "بوی زن" جاری است و نه "بوی زندگی"...

منبع:مجله هنری ایران فیلم مقاله از خانم لمپرت


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۳/۹/۱۹ صبح ۰۷:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گولاگ, فیلیپ ژربیه, زینال بندری, منصور, سرهنگ آلن فاکنر, هانا اشمیت, برو بیکر, برت گوردون, اسپونز, Classic, BATMAN, اکتورز, حمید هامون, زرد ابری, سروان رنو, rahgozar_bineshan, مگی گربه, واشیزو, پرشیا, اسکورپان شیردل, ژان والژان, Kathy Day, کنتس پابرهنه, پیر چنگی, جروشا, تارا, Memento, لو هارپر, کاپیتان اسکای, نکسوس, واتسون, بانو الیزا, مکس دی وینتر, آدری لاووا
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
بوی خوش زن - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۹/۱۹ صبح ۰۷:۴۱
RE: بوی خوش زن - فرانکنشتاین - ۱۳۹۳/۱۰/۴, صبح ۰۹:۴۳
RE: بوی خوش زن - سروان رنو - ۱۳۹۳/۱۰/۵, عصر ۰۳:۱۸
RE: بوی خوش زن - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۲۴, صبح ۰۸:۰۴
RE: بوی خوش زن - فرانکنشتاین - ۱۳۹۳/۱۰/۵, عصر ۰۷:۳۲
RE: بوی خوش زن - سروان رنو - ۱۳۹۳/۱۰/۵, عصر ۰۸:۰۴
RE: بوی خوش زن - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۰/۶, صبح ۰۸:۳۳
RE: بوی خوش زن - فرانکنشتاین - ۱۳۹۳/۱۰/۶, صبح ۱۰:۳۱
RE: بوی خوش زن - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۶, عصر ۰۵:۵۰
RE: بوی خوش زن - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۹, صبح ۰۱:۱۰
RE: بوی خوش زن - جروشا - ۱۳۹۴/۹/۳۰, عصر ۰۷:۳۳
RE: بوی خوش زن - لو هارپر - ۱۳۹۴/۱۰/۴, صبح ۰۳:۴۶