[-]
جعبه پيام
» <BATMAN> سلام شارینگهام عزیز، با اجازه شما بله!
» <شارینگهام> سلام بتمن جان، گشت شبانه ات آغاز شده؟
» <BATMAN> شب بخیر https://s8.uupload.ir/files/the_batman_hpv2.jpg
» <اکتورز> مجیدی ، کیا رستمی ، پوراحمد و ... نقش بچەها در فیلمهایشان بسیار پررنگ بودە و این بیشتر بە دلیل دور زدن سانسور بودە
» <اکتورز> همەی وجودم درد گرفت
» <اکتورز> ویدیوای از صحبتهای جیم جارموش در مورد کیارستمی دیدم و نظر ایشان این بود کە کیارستمی برای دور زدن سانسور از کودکان در فیلمهایش بهرە میگرفتە
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دلنوشته هاي سينمايي
نویسنده پیام
پیرمرد آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 253
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۶/۶
اعتبار: 55


تشکرها : 6321
( 4663 تشکر در 174 ارسال )
شماره ارسال: #39
نقد در نقد

سلام و عرض احترام و ارادت خدمت دوستان گرامی کافه کلاسیک

در آخرین لحظات نهمین سالگرد حضورم در این انجمن، می‌خواستم این مطلب را در جستار نقد فیلم به چه معناست؟ ارسال کنم ولی با توجه به محتوای تخصصی آن جستار، مناسب‌تر دیدم که در اینجا مطلبم را بفرستم. کلیت صحبتم برای دوستانی که حوصله خواندن روده‌درازی و پرگویی پیران را ندارند، این است که نقد و جایگاه آن برای مخاطب عام سینما چه می‌تواند باشد و در طی مطلب برداشت خودم را ذکر کرده‌ام، لذا انتظار سخنی پخته و صد در صد مفید نداشته باشید.

آثار هنری گاهی صرفآ برای لذت شخص هنرمند خلق می‌شوند و گاهی برای عرضه به جامعه. فیلم و سینما با توجه به ماهیت آن بیشتر ناظر به شقّ دوم است ولو مخاطب خاص مدّ نظر خالق آن باشد. لذا نقد و بررسی آن از سوی مخاطبان و اهل فن اجتناب ناپذیر خواهد بود و از زیر نگاه نافذ و تیغ تیز نقد منتقدان خواهد گذشت. مخاطبان سینما طیف گسترده‌ای از افراد با سن، جنس، ملیت، فرهنگ، تحصیلات و دین مختلف هستند، لذا نگاه‌های بسیار متفاوتی به اثر سینمایی واحد ممکن است داشته باشند.

نقد فیلم از حیث فنّی و محتوایی، موضوعی تخصصی است و بنده در هیچکدام صاحب‌نظر نیستم و قصد هم ندارم در این حیطه وارد شوم. شیوه نقد و ماحصل آن برای اهالی هنر و سینما بسیار حائز اهمیت است و ضرورت آن بر کسی پوشیده نیست، ولی برای مخاطبان عادی مثل بنده که می‌خواهند یک فیلم خوب ببینند این است که آیا این فیلم را ببینند یا خیر و اینکه چه انتظاری از دیدن این فیلم داشته باشند. در اینجا این اشکال پیش می‌آید که اگر من مخاطب عام قبل از دیدن فیلم، نقد آن را ببینم یا بخوانم، و خواه‌ناخواه از موضوع آن مطلع شوم، آیا از دیدن فیلم لذت و بهره کافی می‌برم؟ اشکال دیگر آن است که مدت زمانی که برای اطلاع از نقد یک فیلم می‌گذارم با وقتی که خود برای دیدن فیلم ممکن است بگذارم، آن قدری تفاوت دارد که رجوع به نقد، صرفه‌جویی در وقت محسوب گردد؟ اشکال دیگری که به نظرم از دوتای قبل هم مهمتر است، از کجا بدانم که نقاد فیلم را با توجه به سلایق من نقد کرده است که نقد وی را مبنای انتخاب خود بگذارم؟

دید هر فردی به دنیای اطراف، وقایع جاری و گذشته و آینده، هر مطلب و خبر و ... گرچه از بسیاری عوامل مؤثر بیرونی نشأت می‌گیرد امّا منحصر بفرد است. البته این سخن به معنی نفی مشابهت آرا و نگرش افراد نیست ولی در دیدی دقیق، همان‌گونه که هیچ دو فردی صد در صد یکسان نیستند، تفکرات و علایق آنها نیز به طور اخص نمی‌تواند یکسان باشد. زیبایی شناسی گرچه امروزه دارای مکاتب و معیارها و صاحب‌نظران بسیاری است اما بعید است انسانی که از این مکاتب و معیارها اطلاعی ندارد و از نقطه نظرات متخصصان آن بهره نبرده است، برای خودش شاخص‌هایی برای پسند یک اثر هنری، یک منظره، یک موسیقی و ... نداشته باشد. به نظر می‌رسد، مخاطب یک اثر هنری می‌تواند به فراخور درکش از هنر و زیبایی، در مورد اثر مزبور، صاحب دیدگاه باشد و آن را ابراز نماید و واضح است ارزش این دیدگاه، با توجه به دانش و تجربه مخاطب، ممکن است از یک توصیف کلی و نسبی در قالب الفاظ "خوب" و "بد" تا یک نقد کاملأ تخصصی در اجزای آن، متغیر باشد.

جنبه دیگری نیز در ارزش‌گذاری اثر هنری وجود دارد که شایسته توجه دقیق مخاطب است. این که خالق اثر کیست و هدفش از خلق چه بوده است، مسأله مهمی است. البته این به معنای آن است که هنرمند را از لحاظ سطحی که در آن قرار دارد، بشناسیم نه صرفاً‌ نام او. به عنوان مثال قاعدتاً نقاشی یک کودک با معیار سنجش ارزش یک اثر از داوینچی، سنجیده نمی‌شود همینطور یک فیلم سرگرم کننده در شبکه استانی با یک اثر هالیوودی نامزد اسکار قابل مقایسه نخواهد بود. آنچه نقش یک نقاد حرفه‌ای را برجسته می‌کند، درک هدف هنرمند از خلق اثر و همینطور برآورد درست از توان او و نقد اثر آن هنرمند در چارچوب اهداف و توان وی است.

روشنفکری با سابقه‌ای حدود ۵ قرن در اروپا و حدود ۱۵۰ ساله در ایران، فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه کرده است. در گذشته‌ای نه چندان دور، از شرایط لازم روشنفکری، مطالعه فراوان، آشنایی با فلسفه و مکاتب فکری و هنری مختلف، دیدن فیلم‌های معناگرا و البته استعمال پیپ و سیگار بود که با گذر زمان تنها مورد اخیر آن در روشنفکران امروزی بارز است و مطالعه و دیدن فیلم کمتر از گذشته، طرفدار دارد. از دیگر خصیصه‌های روشنفکری که امروزه کمتر دیده می‌شود، تنوع افکار و آرا است. در قرن گذشته نگرش مارکسیستی فارغ از محاسن و معایب آن، از مهمترین مراکز مولد افکار روشنفکری بود که رفته رفته به افول گرایید. روشنفکران مارکسیستی چنان در نظرات متنوع بودند که به طنز در مورد آنها میگفتند"اگر دو نفر بشوند حزب تشکیل می‌دهند و اگر نفر سومی به حزب افزوده‌ شود، حزبشان دچار انشعاب می‌شود."

روشنفکری با نقد در تمام زمینه‌های هنری، اجتماعی، فلسفی و حتی اقتصادی رابطه‌ای تنگاتنگ دارد و این مدعی بر کسی پوشیده نیست و اهالی سینما و منتقدان این عرصه در زمره قشر روشنفکر جامعه محسوب می‌شوند. از اقتضائات اولیه روشنفکری نگاه غیرجانبدارانه به مسائل و نداشتن تعصب است و در این جهت نقد و بحث قاعدتاً باید معطوف به نظر باشد نه صاحب اثر.

(۱۴۰۲/۵/۲۲ عصر ۰۵:۱۱)کنتس پابرهنه نوشته شده:  

چیزی که از این آدم یاد گرفتم این بود که وقتی تو، اثر هنرمندی رو نپسندیدی، اسم یک هنرمند هر چقدر هم که بزرگ باشه مهم نیست. برای من بارها پیش اومده بود که فیلمی رو تماشا کردم که فقط اسمش خیلی بزرگ بود و از نظر من واقعن فیلم بزرگی نبود و یا نقاشی هایی می دیدم که در واقع اصلن نقاشی نبودن و بیشتر خط خطی بودن (مثل نقاشی های پولاک) و من تا قبل از آشنایی با مسعود فراستی، فکر می کردم خب شاید من نمی تونم بفهمم و درک کنم. اما بعد فهمیدم نه، یک اثر که منتقدها بزرگش می کنن واقعن ممکنه بزرگ نباشه و ما نباید کورکورانه تحت تاثیر روشنفکرنمایی های یک آرتیست قرار بگیریم.

در سالهای اخیر نام مسعود فراستی به عنوان برجسته‌ترین و البته پرحاشیه‌ترین نقدکننده فیلم بر سر زبانهاست، گرچه شاید خود جناب فراستی اهمیت چندانی به این پرنامی ندهد. اینکه او در برهه‌ای علاقه‌مند به تفکرات مارکسیستی بوده، شاید در خاص بودن نظرات امروزش موثر بوده باشد. و البته اینکه فراستی علی‌رغم تفکرات چپ، در مقوله سینما آثار جان فورد و هیچکاک و دیگر کارگردانان غرب را می‌پسندد می‌تواند نشانه‌ای دیگر از منحصر بفرد بودن نگرش وی باشد. نکته‌ای که سرکار خانم کنتس در مورد روشنفکرنمایی فرمودند، بزرگ‌ترین دستاورد نقدهای فراستی است. البته نمی‌توان فراستی را تنها فرد در این عرصه دانست اما وی مشخصاً با فاصله‌ای قابل توجه از دیگر منتقدان پیش است. کتمان نمی‌کنم که در بسیاری موارد، نقدهای فراستی و شجاعتش را در بیان نظراتش می‌پسندم گرچه با بعضی اصطلاحاتی که به کار می‌برد موافق نیستم. فراستی داعیه آن را دارد که هر فیلمی را بر مبنای آنچه خود فیلم می‌خواسته بگوید، نقد می‌کند. در دیدگاه فراستی بیشتر فیلم‌های ایرانی، چندان قابل اعتنا نیستند و البته بعضی از منتقدان فراستی نظرات وی را در مورد فیلم‌های روز سینمای ایران سفارشی می‌دانند و وی را خودفروخته می‌نامند. این منتقدان منتقد مشهور ما، اکثرأ خود را روشنفکر تلقی می‌نمایند و البته از الفبای روشنفکری نیز بهره نمی‌برند چرا که در نقد یک نظر باید ناظر به فحوای کلام بود نه بیان کننده آن. پرواضح است که شخصیت و افکاری که برای یک منتقد بر اساس گفتار و سابقه او متصور هستیم، ممکن است با واقعیت آن فرد تفاوت داشته باشد و حتی بر فرض صحت هم، نقد شخصیتی آن نقاد به خاطر اعلام نظر در مورد یک فیلم، از حداقل‌های طرز رفتار روشنفکرانه نیز بی‌بهره است و تنها نشان‌دهنده عدم داشتن پاسخی درخور در برابر نظر آن منتقد است.

شخصاً فیلم‌های ایرانی بویژه آثار دو سه دهه اخیر را به ندرت دیده‌ام. حتی آنهایی  که جناب فراستی قابل اعتنا می‌داند را نیز نگاه نمی‌کنم. فیلمهای برجسته‌ای مانند آثار حاتمی‌کیا، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، عباس کیارستمی، رضا میرکریمی و ...برای من جذابیت چندانی نداشته و ندارند و تنها اثری از این دست را که بر پرده سینما دیدم، از کرخه تا راین در حدود ۳۰ سال قبل است که آن هم به نوعی توفیق اجباری و اجتناب ناپذیر بود. البته از طریق جعبه جادویی برخی از این فیلمها را به صورت نصفه و نیمه دیده‌ام. در چندسال اخیر، یکبار دیگر در مورد فیلم متری شیش و نیم، بر خلاف رویه‌ام، عمل کردم که حسرت و ندامتی گریبانم را گرفت که تا امروز ادامه دارد. جناب فراستی این فیلم را خوب و بازی پیمان معادی را قابل توجه توصیف کرده بودند ولی بنده بازی ایشان را چندان جذاب ندیدم که البته چون صاحب نظر نیستم به این بخش فنّی فیلم و داستان و سایر مباحث حرفه‌ای آن کاری ندارم ولی در حد فهمم، عنوان فیلم که از سکانس دادگاه و اظهارات نوید محمدزاده نشأت گرفته را به طرز غیرقابل وصفی مهمل یافتم. در آن سکانس نوید محمدزاده می‌گوید "برای برادرم کفن خریدیم متری شیش و نیم، مغازه بغلی پارچه مشکی برای لباس مادرم متری چهارتومن". این جمله چنان پوچ و اشتباه است که نمی‌دانم با چه زبانی، خطای آن را بیان کنم. اول آن که پارچه برای کفن را کسی از بزازی(پارچه فروشی) نمی‌خرد، بلکه از مغازه‌های اطراف آرامستان‌ها و مکان‌های مقدس مانند مغازه فروش اشیا مذهبی مثل مهر و تسبیح و ...، می‌خرند و آن مغازه ها هم کفن را متر نمی‌کنند بلکه در قواره‌های مشخصی می‌برند و آماده می‌گذارند و به مشتری، قواره آماده را می‌فروشند نه اینکه بگویند متری فلان قیمت و از توپ پارچه ببرند. حال بر فرض محال هم که جایی کفن را متری بفروشد یا شخصی به پارچه فروشی برود و خود چندمتر پارچه سفید برای کفن بخرد، دوستانی که کتاب حرفه و فن دوران راهنمایی را خوانده‌اند، در خاطر دارند که مراحل رنگ آمیزی نخ و پارچه اینطور است که ابتدا نخ یا پارچه را با مواد سفید کننده، کاملأ رنک‌زدایی میکنند و به رنگ سفید در می‌آورند و سپس رنگ‌آمیزی می‌کنند، لذا پارچه سفید بویژه آنچه برای کفن استعمال می‌شود و معمولأ جنس چندان مرغوب و محکمی هم ندارد، در واقع بدون رنگ است و لذا از هر پارچه‌ای ارزان‌تر است و در مقابل پارچه سیاه بویژه برای لباس و چادر و امثالهم به علت گران بودن رنگ سیاه مناسب برای ماندگاری روی پارچه از سایر پارچه‌های همجنس با رنگ دیگر گران‌تر است و لذا گرانتر بودن کفن از پارچه مشکی لباسی بیشتر به طنز می‌ماند تا تراژدی و برای فهمیدن این مساله بسیار ساده، پرس و جو از یک خانم باتجربه خانواده در امر دوخت و دوز و خیاطی یا مراجعه به یک بزازی یا کفن فروشی در مجاورت حرم حضرت عبدالعظیم، می‌توانست کارگشا باشد. حال ببینید بر مبنای یک جمله کاملا پرت و پلا عنوانی برای این فیلم انتخاب شده و یکی هم نیامده بگوید، جناب کارگردان محترم، این عنوان مبنای درستی ندارد، حداقل نام فیلمت را چیز دیگری بگذار. غرض آن که در نقد فیلم گاهی مسائلی چنین واضح نیز، مغفول منتقد حرفه‌ای و دقیقی مانند فراستی می‌ماند. ولی متأسفانه منتقدان روشنفکر و ریزبین فراستی هیچگاه دست روی چنین نکته‌ای نمی‌گذارند چراکه نقد آنها به فراستی علی رغم ادعای روشنفکری نه از روی حفظ حیثیت هنر و نقد که از روی غرض‌ورزی و گاهی انتقام‌جویی است.

برگردیم بر سر صحبت اصلی که یک بیننده عادی از لحاظ درک هنر مانند بنده، چه فیلمی را می‌تواند با اطمینان از پسند آن ببیند و یا چه فیلمی را به دیگران توصیه کند. من در حد بضاعت خودم و برای خودم تدبیری که اندیشیده‌ام چنین است که فیلم‌هایی را خوب می‌دانم که برای دوباره دیدن آنها شوق داشته باشم و فیلمی را بهتر می‌دانم که در فاصله زمانی کوتاه‌تری مشتاق دیدن آن بشوم. به عنوان مثل سه‌گانه سرجیو لئونه و فیلم جوزی ولز یاغی را گاه در تکرارهای تلویزیون در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت دوباره دیده‌ام و برایم لذت بخش بوده است که البته قسمتی از جذابیت سه‌گانه لئونه مرهون موسیقی بی‌نظیر انیو موریکونه است. لذا اگر هم بخواهم از دوستی در مورد دیدن یک فیلم بپرسم، سوالم را اینگونه مطرح می‌کنم که فیلم را چندبار دیده‌ای و آیا دوست داری دوباره آن را ببینی یا نه؟ پاسخ به این سوال برای من کاربردی‌تر از مطالعه یا مشاهده یک نقد طولانی از منتقد مورد وثوقم خواهد بود گرچه نقدهای فراستی را همچنان دوست دارم و پیگیری می‌کنم و همچنین فیلمهایی را که او بد بداند با آسودگی خاطر نمی‌بینم امّا اگر فیلمی را خوب بداند، نمی‌توانم با اطمینان به نظر او، آن را ببینم.

امیدوارم دویست و پنجاهمین ارسالم در این محفل، موجب آزردگی هیچ یک از دوستان گرامی داخل و خارج کافه نشود و حداقل چند جمله مفید را در بر داشته باشد. با آرزوی توفیق و سلامتی و شادکامی برای همه

۱۴۰۲/۶/۶ صبح ۱۰:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مورچه سیاه, مارک واتنی, کنتس پابرهنه, رابرت, سروان رنو, لوک مک گرگور, کوئیک, BATMAN, Classic, rahgozar_bineshan, مورفیوس, مراد بیگ, دون دیه‌گو دلاوگا
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۹/۱۳, عصر ۰۵:۴۳
RE: دلنوشته هاي سينمايي - حمید هامون - ۱۳۹۱/۹/۱۵, عصر ۰۷:۲۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۹/۱۷, عصر ۰۵:۵۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۹/۲۹, عصر ۰۲:۳۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۰/۱۲, عصر ۰۸:۲۵
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶, عصر ۰۸:۴۵
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۲/۱۳, عصر ۰۷:۵۳
RE: دلنوشته هاي سينمايي - محمد - ۱۳۹۱/۱۲/۱۳, عصر ۱۱:۲۹
RE: دلنوشته هاي سينمايي - جیسون بورن - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴, صبح ۰۶:۵۲
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴, عصر ۱۰:۱۱
RE: دلنوشته هاي سينمايي - کلاه سبز - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴, صبح ۰۸:۴۳
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۲/۶/۱, عصر ۰۳:۱۹
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۲/۹/۲۷, عصر ۰۸:۵۳
RE: دلنوشته هاي سينمايي - پینک فلوید - ۱۳۹۲/۱۰/۷, صبح ۰۲:۰۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۰/۱۳, عصر ۰۸:۵۱
RE: دلنوشته هاي سينمايي - حمید هامون - ۱۳۹۳/۳/۱۶, عصر ۰۴:۱۱
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۳/۱۷, عصر ۱۱:۰۹
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۵/۲۲, صبح ۱۱:۳۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۵/۲۳, عصر ۱۲:۵۰
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۵/۲۴, عصر ۰۹:۲۲
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۶/۲۷, عصر ۱۰:۵۴
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۱۱/۲۹, عصر ۰۶:۱۵
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۳/۱۲/۸, عصر ۱۲:۴۴
RE: دلنوشته هاي سينمايي - دکــس - ۱۳۹۴/۲/۱۰, صبح ۱۱:۴۱
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۴/۴/۲۱, عصر ۱۱:۰۳
فلسطین - دکــس - ۱۳۹۴/۴/۳۰, صبح ۰۷:۲۰
RE: فلسطین - دکــس - ۱۳۹۴/۵/۲۱, صبح ۰۲:۰۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۴/۵/۳, صبح ۱۰:۲۹
RE: دلنوشته هاي سينمايي - برو بیکر - ۱۳۹۴/۶/۷, عصر ۰۵:۲۹
RE: دلنوشته هاي سينمايي - بانو الیزا - ۱۳۹۴/۸/۲۷, صبح ۱۰:۵۷
RE: دلنوشته هاي سينمايي - منصور - ۱۳۹۶/۶/۲۱, صبح ۰۸:۲۴
RE: دلنوشته هاي سينمايي - سناتور - ۱۳۹۶/۶/۳۰, عصر ۱۱:۳۰
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۶/۷/۶, صبح ۱۲:۱۶
RE: دلنوشته هاي سينمايي - زاپاتا - ۱۳۹۴/۷/۲۷, عصر ۰۷:۵۱
RE: دلنوشته هاي سينمايي - سروان رنو - ۱۳۹۴/۷/۲۷, عصر ۱۱:۴۵