سروان رنو
پلیس انجمن
ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84
تشکرها : 11449
( 18974 تشکر در 1591 ارسال )
|
RE: تاریخ جنگ های جهانی ... وقتی استالین و روزولت , چرچیل را دست می اندازند !
کنفرانس سران سه ابرقدرت در تهران , یکی از مهمترین رویدادهای جنگ جهانی دوم است.خاطرات افراد شرکت کننده و بخصوص خود چرچیل در این باره خواندنی است. در بخشی از این خاطرات می خوانیم:
شب را همه مهمان استالین بودیم. عدۀ ما خیلی کم بود: استالین و مولوتف، روزولت، هاپکینز، هریمن، کلارک کر، من و ایدن، با مترجمینمان. آن شب به دفعات و دفعات به سلامتی سه دولت جامهای خود را سر کشیدیم. آن شب استالین تصمیم گرفته بود که از راه شیطنت سر به سر من بگذارد، و من با اینکه از این موضوع بیخبر بودم، شوخیها و متلکهای او را با خوشرویی استقبال کردم، تا آن وقتی که مارشال با لحنی خیلی جدی که حتی بوی مرگ میداد اظهار کرد که به عقیدۀ او اقدام اساسی که باید در مورد آلمانها انجام داد، این است که در آخر جنگ کلیۀ افسران مهم آلمانی را که تقریبا ۵۰ هزار نفر میشدند یک جا در میدان بزرگی جمع کنند و همه را بلااستثنا از دم مسلسل بگذرانند و آن وقت قدرت نظامی آلمان برای همیشه از بین خواهد رفت. من از این حرف وحشت کردم و از کوره در رفتم. گفتم: پارلمان و افکار عمومی انگلستان هیچ وقت اجازۀ چنین آدمکشی دسته جمعی را نخواهند داد. خواهش میکنم از این نقشهها نکشید.اما استالین دنبالۀ حرفش را تا آخر شام رها نکرد و هر چند دقیقه به چند دقیقه از روی شیطنت موضوع قتل عام ۵۰ هزار افسر آلمانی را تکرار کرد و گفت که این یکی از عالیترین فکرهایی است که تاکنون در مغز او پیدا شده است!
دفعۀ سوم یا چهارم که این حرف را با همان قیافۀ جدی زد، من از فرط خشم دیوانه شدم. فریاد زدم: «من حاضرم همین حالا مرا به باغ سفارت ببرند و اعدام کنند، اما با چنین وحشیگیری آبروی ملت ما را در دنیا نبرند.» وقتی که این را گفتم، روزولت که تا آن وقت ساکت مانده بود، گفت: «خیلی بد شد که استالین و چرچیل اختلاف عقیده پیدا کردهاند، چطور است من حد وسطی پیشنهاد کنم که هر دو راضی باشید. به عقیدۀ من حالا که چرچیل با قتل عام پنجاه هزار نفر افسر آلمانی موافق نیست، بهتر است هزار تا را کنار بگذاریم و ۴۹ هزار نفر را تیرباران کنیم که رضایت او هم جلب شده باشد.» برای اینکه اختیار از دستم بیرون نرود از سر میز بلند شدم و بیخداحافظی به علامت اوقات تلخی به اطاق دیگر رفتم. اما یک دقیقه بعد دو دست سنگین از پشت به شانه من خورد و وقتی که برگشتم استالین را دیدم که با شیطنت تمام میخندید و به من گفت همه حرفهایش شوخی بوده و میخواسته است لودگی کند. من به اتفاق او به سر میز شام برگشتم و شام در محیط صمیمانهای صرف شد. بعدها فهمیدم که این نقشه را روزولت و استالین مشترکا کشیده بودند که سر به سر من بگذارند !
منبع: تاریخ ایرانی - لینک کامل مطلب
رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
| |
۱۳۹۵/۱/۱۳ صبح ۱۰:۴۱ | |
تشکر شده توسط : |
ایـده آلـیـسـت, زرد ابری, خانم لمپرت, Papillon, حمید هامون, جروشا, BATMAN, دزیره, oceanic, ویگو مورتنسن, L.B.Jefferies, دهقان فداکار, Classic, Memento, واتسون, بیلی لو, دون دیهگو دلاوگا, جیمز باند, جناب سرگرد, پیرمرد, EDWIN, پطرکبیر, باربوسا |