[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> آدمیرال گرامی سپاس
» <آدمیرال گلوبال> ممنون از مارک واتنی بابت کارتون های اخیر...
» <مارک واتنی> رابرت عزیز ارادتمندم
» <رابرت> تشکر از اظهار محبت شارینگهام عزیز و سپاس از مارک واتنی به خاطر مجموعه "پروفسور بالتازار"
» <رابرت> آلبرت کمپیون عزیز، متأسفانه مشکل عدم رعایت پاکیزگی و حقوق شهروندی در مناطق شمالی کشور به خاطر حضور بعضی گردشگران بی‌فرهنگ، مضاعف می‌شود!
» <شارینگهام> برگی زرین در کارنامه ی رابرت عزیز
» <مارک واتنی> کارتون به یاد ماندنی "پروفسور بالتازار" دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...8#pid45508
» <آلبرت کمپیون> جناب رابرت، مطلب "نوروز خود را چگونه گذراندم؟" خیلی حق بود. شما تنها نیستید برادر، ما هم تقریباً همین مشکلات رو داریم.
» <رابرت> به یاد مرحوم قاسم افشار در "خاطرات سودا زده من" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45504
» <شارینگهام> مستند «سرانجام رعفت» هم اکنون از شبکه ی مستند
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 6 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معرفی کتاب‌های قدیمی (کاغذی یا صوتی/نوار کاست)
نویسنده پیام
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #10
RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن )

واما ادامه ماجرای فیلم دیدن

مرد:

میگویدتوفیلم را حرام میکنی. چرا ؟     چون اصرار دارم موقع تماشا ،هر یک ربع،بیست دقیقه دکمه پاز را فشار بدهم و در مورد اتفاقاتی که تا ان لحظه افتاده گپ بزنیم و بحث کنیم.( طبیعتا چنین عادتی اثرات خود رابرجدال همیشگی ((کنترل دست چه کسی باشد )) خواهد گذاشت.)موضوع بحثها هم گستره نسبتا وسیعی را در بر می گیرد" از (( به نظرت شیوه روایت فیلم شبیه کدام فیلمهایی است که تا به حال دیده ایم )) و ((حدس بزن در ادامه چه اتفاق می افتد ))گرفته تا(( قبول داری رابطه زن ومرد فیلم خیلی مثلا شبیه سیامک وازاده است )) و (( پدر توی فیلم چقدر به پدر خودم میرود)). متاسفانه اما بیشتر وقتها بحثی در نمی گیرد و ماجرا با یک مونولوگ مختصر یا طولانی ، خاتمه می یابد .لب ها روی هم چفت شده وبی حرکت،فقط نگاهم می کند.گاهی سر تکان می دهد یا زیر لبی اوهوم می گوید، یعنی (( اره درس می گی )) یا (( ای؟ چه جالب !))خیال می کند نمی فهمم منظور اصلی اش این است که (( خیلی خوب بابا فهمیدم بلدی .حالا می ذاری بقیه اش را ببینم؟))

متاسفانه هیچوقت نخواست این واقعیت را که ((فیلم دیدن برای من بیشتر از یک تفنن، یک جور مراقبه ، یک ریاضت ذهنی ، است را به رسمیت بشناسد . این که دوست دارم پلانها و دیالوگهارا نرم نرم بجوم و بگذارم گوشه طاقچه ذهن خیس بخورد تا ارام ابش برود وسنگش بماندو رفته رفته جرقه ای باریکه ای ، نوری چیزی درونم پیدا شود.

یک روز گاری البته قرار داشتم برای تعالی روان و کمال روح، سختی های دیگری به خود بدهم. اما سالها از ان روزگار گذشت ودیدم در کوران گرفتاری های روز مره، نمیشود سراغی ازشان گرفت.  در واقع مواجه مستقیم و بی واسطه با هیجانات زندگی، نیاز به سرمایه و فرصت و دل خوش داشت که از ان بی بهره بودم وناچار به این یکی بسنده کردم.

اول ها کتاب خواندن هم جزئی از ان بود،اما معمولا به 10 و12 صفحه نرسیده،خوابم میگرفت وبنابر این خودش به طور محسوسی از لیست حذف شد .روندی که در فیلم دیدنهای انفرادی هم معمولا تکرار می شود:گاهی که میرود خانه پدری اش شهرستان و یالقوز میمانم، تنهایی ولو میشوم پای تلویزیون به فیلم دیدن.اما نمی دانم چه سری است که به یک ساعت نرسیده ، چشمهایم گرم میشوند و خداحافظ.  اول ها فکر می کردم به خاطر همان فرایند انرژی بر تحلیل و مراقبه است .اما وقتی زیاد پیش امد حس کردم ریشه های اصلی اش نباید به فرایند (( خوابیدن هنگام مطالعه)) بی ارتباط باشد .  البته خوشبختانه چون اصراری به متصل بودن مراقبه ندارم، این روند مشکلی ایجاد نمی کند.به نظرم می شود یک فیلم دوساعته را در سه نشست مجزا و تکه تکه دید ، حتی اگر بین نشست اول تا اخر ،یک هفته فاصله باشد .هستند فیلمهایی که یک ربع از اخرشان مانده و بعد از مدتها هنوز ننشسته ام تمامشان کنم. فکر می کنم اینها ان قدری مهم نیست که تاثیر ذات اثر بر وجود.   اصلا به نظرم فیلم دیدن بهانه ای است برای این که شخصیتها را از وسطش بکشی بیرون و قصه خودت را ان جورکه دوست داری ادامه بدهی . برای نیل به این مقصود هم دست بالا تماشای نیم ساعت ،چهل دقیقه اثر کفایت می کند . باقی فقط به نیت فهمیدن (( اخرش چه شد . کی به کی رسید. مرده مرد یا زنده موند است.)) که به نظرم مسئله ای فرعی و دست دوم تلقی میشود.  (( اخر )) ها اصولا اهمیت زیادی ندارند.

حالا اگراسم این  بی اهمیت کردن ((اخر ))ها را و مراقبه منفصل را بگذاریم (( حرام کردن)) معلوم نیست رفتاری که او با فیلم ها می کند ،باید چه بنامیم.

جوری فیلم می خرد انگار در بازار میوه و تره بار دنبال خیار و گوجه وسیب زمینی در هم است. در نظرش فیلم جزئی از(( سبد مصرف  خانوار ))محسوب می شود .به قیافه هنر پیشه ها و حالت نگاه و صورتشان روی قاب دی وی دی زل میزند تا تصمیم می گیرد چندتایی را انتخاب کند. صد بار قسمش دادم وگفتم (( همسرم ، عزیزم ، گلم! {این اخری را به شما دارم می گویم .به خودش اگر بگویم فکر می کند بحٍث جدی نیست.}هر وقت خواستی این طوری فیلم بخری، یک زنگی بزن لااقل فهرستش را با هم چک کنیم )) ، گوش نمی دهد .چهار تا فیلم خریده ، متوسط امتیازش در سایت معتبر ای ام دی بی از 3و نیم هم تجاوز نمیکند .نه که نگران پولش باشم ، نه ، غصه زمان تلف شده را می خورم. نمی توانم این قدر راحت و چشم بسته بنشینم پای چنین فیلمهایی . نمی توانم ، وگرنه مریض نیستم که ظرف نیم ساعت ده تا فیلم بگذارم توی پلیر وچون ، 3و4 دقیقه اولش من رانگرفته ،بروم سراغ گزینه بعدی . خودش ولی میتواند رگباری مثل فرفره از پی هم فیلم ببیند .شده 11 شب رفته ام خوابیده ام ،تا 5 صبح یک بند نشسته پای فیلم .بعید می دانم فردای ان شب ، ذهنش در گیر نکته خاصی باشد .تنها استثنا زمانی است که مرد توی فیلم به زنش خیانت کند .در این صورت تا (( پیشته!))ای که دیروز به گربه توی خیابان گفته ام باید دوباره چک شود نکند حیوان ، ماده بوده باشد .

از مورد ماده گربه هاکه بگذریم، خیلی با وسواس فیلم نمیبیند و روی جزئیات مکث ندارد ، من نه. به خاطر همین ویژگی هم گاهی از کلیت قصه غفلت میکنم.  اصلا گاهی که فیلم را نگه می دارم ،فقط برای این است که مطمئن شوم تا این جا را درست فهمیده ام . می پرسم :  الان این پسره زنش را پیچونده که بره سراغ این دختره ، ولی هنوز نتونسته بهش نخ بده ؟)) خنده ای می کند که (( بله خنگ جان !)) به همین صراحت و تاکید !  حتی بعضی وقتها کشف های ان لاینم را در بطن اثر دست می اندازد:(( این که از اول معلوم بود !)) دروغ که نمی گوید ، اما به زعم من قضیه ان قدر ها بدیهی به نظر نمی رسیده .  اگر بین خودمان بماند ، به این قابلیتش حسودی خفیفی هم میکنم.اما بالاخره مکث نداشتن روی جزئیات اثرات منفی خودش رادارد . مثلا 20 دقیقه اخر یادش می اید که دوماه پیش هم فیلم را فلان جا با فلانی دیده .

ان وقت من ... کافی است در کانال به کانال کردن های تلویزیون ، یک هو به قدر یک فریم ، یعنی 24/1 مثلا ذرات خاکی ببینم در هوا معلق مانده اند . فوری میگویم : ((روبان قرمز ، سکانس مباهله داوود و جمعه )) . کم که می اورد ، توجیه میکندو میگوید: من مثل تو حافظه ام خوب نیست . این ها اما ربطی به حافظه ندارد . اهمیت نمی دهد. گاهی فکر میکنم چقدر خوب بود اگر ای ((به دقت تماشا کردن های من)) با (( با راحت نشستن پای فیلمهای او)) ترکیب می شد واین طوری فیلم میدیدیم .اما نمی شود .مثل همان کنترل راه دور پلیر است که فقط میتواند دست یکی باشد .

ان اولهای اشنایی یک فیلم غریبی برایم گرفت که اسمش درست یادم نیست . یک دو جین بازیگر اسمی داشت . امتیازش را در ای ام دی بی چک کردم دور وبر 5 بود .پرسیدم :(( اخه این دیگه واسه چی ؟ )) گفت :(( باب دیلن توش بازی میکنه . مگه باب دیلن دوس نداری؟ ))  چرا، دوست دارم ، ترانه واهنگهایش را.فیلم را تا همین الان هم ندیده ام اما هر وقت توی کتابخانه چشمم بهش می خورد ، یاد زنی می افتم که چون شوهرش صدای باب دیلن دوست دارد فیلمش را برایش می خرد و به چیز هایی بدیهی فکر می کنم که درکشان ان قدر هم اسان نیست . 

--------------------------------------------------------------------------------------

علاقمندان به ادبیات داستانی می توانند برای اشنایی بیشتر با همشهری داستان ، اینجا را ببینند. لطفا متن بالا را ملاک شناخت تان از این ماهنامه قرار ندهید. 


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۸/۷ صبح ۰۹:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, گرتا, ژان والژان, ترومن بروینک, بانو, میثم, اسکارلت اُهارا, حمید هامون, CoraStoneJobs, مگی گربه, زرد ابری, رزا, dered, فورست, مکس دی وینتر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
عقاب - جروشا - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰, عصر ۰۶:۰۹