[-]
جعبه پيام
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
احساسات و نگرش ها در مورد فیلمهایی که دیده ایم کتابهایی که خوانده ایم
نویسنده پیام
نینا آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 12
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۱/۱۳
اعتبار: 2


تشکرها : 10
( 76 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #4
احساسات و نگرش ها در مورد فیلمهایی که دیده ایم کتابهایی که خوانده ایم

تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟.

بعضی خبرها کوتاهند اما انگار هزاران صفحه درد را با خود  دارند. هزارن خاطره و حرف و بغض.

امیر هوشنگ ابتهاج هم رفت . با کاروانی که به راه افتاده بود

دیر است گالیا/ به ره افتاد کاروان

اولین بار نام ابتهاج با این شعر به گوشم خورد

(بانگ دریادلان چنین خیزد/ کار هر سینه نیست این آواز)

و انگار تمام این سالها خروشیده بود در شعر.

و آنچه میکفت در قلب می نشست

و بعدها خیلی بعد شعرهایی را از او خواندم که گویا آسودگی را برنمی تابید
در روي من مخند/شيريني نگاه تو بر من حرام باد/ بر من حرام بادزين پس شراب و عشق/ بر من حرام باد تپش هاي قلب شاد

ودر همهمه درد عشق ورزیدن هر چند به اراده نیست اما انگاردر شعرش زمانی برای آن نداشت

زود است گاليا / نرسيده ست کاروان!

و انگار موقعش نمی رسید شاید چون بعضی دردها هستند  که تنها میشود لمس کرد اما به سختی در کلام درک میشود
اينجا به خاک خفته هزار آرزوي پاک/ اينجا به باد رفته هزار آتش جوان/ دست هزار کودک شيرين بي گناه/ چشم هزار دختر بيمار ناتوان

 وآه از امیدی که هنوز در آن شعرها بود
من نيز باز خواهم گرديد آن زمان/ سوي ترانه ها و غزلها و بوسه ها/ سوي بهارهاي دل انگيز گل فشان

و اندوهی که  زبان مشترک  قلبها بود

آهوان گم شدند در شب دشت/ آه از آن رفتگان بی‌برگشت

و صبری که درآن شعرها همیشه مرا به گریه می انداخت
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست/ عزیز هم‌زبان/ تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟


نمیدانم در این روزگار پرتلاطم وزن و درد خاطرات  با او چه کردند نمیدانم توانست عشق را به تمامی در آغوش کشد یا نه.. نمیدانم دیداری با  یارانش به دست آورد یا چشم به راه کهکشانهای دوردست چشم به آسمان دوخت نمیدانم صبر را تا کی تحمل کرد نمی دانم آن روح های پرتلاطم روزی که  آرام میگیرند به چه فکر می کنند نمیدانم اکنون درکدام کهکشان است یا اینکه توانسته است یارانش را در کهکشانهای دوردست بیابد یا نه. اما شعرهایش زبان مشترکی شدند برای عشقی غریب و دور و آرام.و سایه شعرش تا ابد بر سر این سرزمین غنی گسترده گشت.

و به هر حال

رودها به آغوش دریا میروند تا آرام گیرند و سایه ها سرانجام نور را در آغوش می کشند.

پس

بدرود تا شاید دیداری دیگر در  کهکشانی دیگر.


ارتش ما ارتشي از سايه‌ها است
۱۴۰۱/۵/۱۹ عصر ۰۲:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, مارک واتنی, سروان رنو, باربوسا, oceanic
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
احساسات و نگرش ها در مورد فیلمهایی که دیده ایم کتابهایی که خوانده ایم - نینا - ۱۴۰۱/۵/۱۹ عصر ۰۲:۱۲