ژان پل سارتر
با عرض رخصت از پیشگاه آقا میثم عزیز ...
به نقل از وبلاگ تاریخ ما و ویکی پدیا :
(( «ژان پل سارتر» در ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. پدرش «ژان باتیست سارتر» افسر نیروى دریایى بود که در پانزده ماهگى «ژان پل» از دنیا رفت. «سارتر» در نوشته هایش به ندرت از پدرش یاد مى کند. مادرش «آن مارى شوایتزر» برادرزاده «آلبرت شوایتزر» برخلاف پدر «سارتر» نقش مهمى در زندگى اش ایفا مى کند. «سارتر» تحصیلات دبیرستانى خود را در دبیرستان شهر «لاروش» آغاز مى کند اما پس از مدتى محیط پرتنش و عارى از اخلاقیات دبیرستان او را به تغییر محل تحصیل و ادامه تحصیل در دبیرستان «لویى لوگدان» وا مى دارد. در نوزده سالگى وارد دانشسراى عالى پاریس مى شود و چهار سال بعد در امتحانات نهایى رشته فلسفه مردود اعلام مى شود. دلیل مردودى «سارتر» عقیده اش در مورد فلسفه بود که مى گفت: «فلسفه فهمیدنى است، نه حفظ کردنى».
در امتحانات سال بعد، سارتر با درجه ممتاز قبول شد و «سیمون دوبووار» و «ژان هیپولیت» رتبه هاى بعدى را از آن خود کردند.
در این برهه از زمان بود که آشنایى «سیمون دوبووار» و «ژان پل سارتر» اتفاق افتاد و پس از مدتى به رابطه اى عمیق مبدل شد که تا پایان عمرشان ادامه پیدا کرد. در سال ۱۹۳۱ سارتر به عنوان معلم فلسفه به دبیرستان «لوهاور» رفت و به همین دلیل مدت ها از «دوبووار» دور بود و پس از بازگشت هر دو تصمیم به ازدواج گرفتند.
بین سال هاى ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ سارتر فرصتى مطالعاتى براى سفر به برلین و مطالعه فلسفه نوین آلمانى به دست مى آورد و در برلین نوشته هاى «هوسرل» و «هایدگر» را مطالعه مى کند و از مفاهیم هر دو تاثیر مى پذیرد. آنچنان که این تاثیرات بعدها در کتاب هاى «هستى و نیستى» ۱۹۴۱ تحت تاثیر هایدگر و «رساله تخیل» (۱۹۳۶)، «نظریه احساسات» (۱۹۳۹) و «مخیلات» (۱۹۴۰) تحت تاثیر «هوسرل» پدیدار مى شود.
پس از بازگشت از آلمان در سال ۱۹۳۶ رمان «تهوع» را در شهر لوهاور مى نویسد. «دوبووار» در خاطرات خود نقل مى کند زمانى که «سارتر» در «لوهاور» تدریس مى کرد دچار تخیلات و توهماتى شده بوده و فکر مى کرد خرچنگ ها او را دنبال مى کنند. که این ترس و وحشت در نمایشنامه «گوشه نشینان آلتونا» متجلى مى شود.
«سارتر» اولین رمانش را به انتشارات مشهور «گالیمار» مى برد و «گاستون گالیمار» آن را با تردید مى پذیرد و نام کتاب را از «مالیخولیا» به «تهوع» تبدیل مى کند.
رمان «تهوع» تفسیرى است بر آنارشیسم فلسفى به معناى نفى هرگونه اجبار. در همین سال «ژان پولهان» یکى از سردبیران گالیمار داستان جدید «سارتر» با عنوان «دیوار» را براى چاپ در مجله اش مى پذیرد. در سال ۱۹۳۸ مجموعه داستان هاى دیوار چاپ شد و همان سال «تهوع» به عنوان رمان سال برگزیده شد.
«هنرى پیتر» منتقد شهیر فرانسوى در مورد «سارتر» و مجموعه داستان «دیوار»ش مى گوید: «در فرانسه در صد سال اخیر پس از بالزاک، تاکنون داستان کوتاهى به اهمیت مجموعه داستان هاى دیوار نیامده است.» در همان سال «سارتر» به سمت استاد فلسفه در دبیرستان «لویى پاستور» شهر «نوئى» در نزدیکى پاریس منصوب شد. با آغاز جنگ جهانى دوم «سارتر» به جبهه مى رود و در بخش هواشناسى مشغول به خدمت مى شود و فرصت مى یابد تا نوشتن جلد اول از رمان سه جلدى «راه هاى آزادى» را به پایان برساند و در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۰ در سى و پنجمین سالگرد تولدش به اسارت ارتش آلمان درمى آید و یک سال بعد از اسارت آزاد مى شود. پس از آزادى شاهکار فلسفى اش «هستى و نیستى» را که تحت تاثیر «هایدگر» نوشته بود به چاپ مى رساند.
سارتر به حزب کمونیست پیوست و حتی به عنوان سخنگوی حزب به شوروی سفر كرد. پس از آن، ریاست انجمن فرانسه - شوروی را به عهده گرفت و عضو شورای جهانی صلح شد. هواداری سارتر از حزب کمونیست فرانسه تا پاییز 1956- که تانکهای شوروی به بوداپست یورش بردند - ادامه داشت. وی پس از امضای شکایت جمعی از روشنفکران چپگرا و کمونیست های معترض، در مصاحبه ای طولانی با نشریه «اکسپرس»، خود را از حزب جدا کرد.
سارتر نمایشنامه نویسى چیره دستى بود. در سال ۱۹۴۳ او نمایشنامه «مگس ها» را به رشته تحریر درآورد و پس از آنکه این نمایشنامه روى صحنه رفت، موجب شگفتى همگان شد چه از لحاظ ساختار ادبى و فلسفى و چه از لحاظ مفاهیم سیاسى که در لفافه بیان شده بود.
این رمان نویس، نمایشنامه نویس، فیلسوف اگزیستانسیالیست و منتقد ادبى در سال ۱۹۶۴ براى جایزه نوبل ادبیات انتخاب شد اما او در اعتراض به نظام اجتماعى بورژوا از دریافت جایزه امتناع کرد.
از سال ۱۹۷۳ این فیلسوف بزرگ قدرت بینایى خود را به تدریج از دست داد و در اواخر عمرش کور شد. او در ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ بر اثر التهاب ریه در پاریس درگذشت. او حتی تا پایان عمر یک چهره سرشناس جهانی باقی ماند؛ خبر درگذشت او به سرعت در سراسر جهان پخش شد و حدود ۵۰هزار نفر در پاریس در مراسم خاکسپاریش شرکت کردند، در حالی كه بیش از ده سال از افول سارتر در فرانسه گذشته بود. این مراسم پرجمعیت ترین تشییع جنازه یك فیلسوف در قرن بیستم بود؛ از این نظر می توان او را به ولتر - فیلسوف بزرگ عصر روشنگری فرانسه - تشبیه نمود.
خاکستر او در گورستانی در حوالی محل زندگی دوران پیری اش در محلهای از پاریس به خاک سپرده شد، جایی که ۶ سال بعد همسفر زندگی اش سیمون دوبووار به همراهش آرمید.
۳ سال پس از مرگ سارتر، سیمون دوبووار کتابی با نام تشریفات خداحافظی در مورد مرگ وی منتشر کرد.
یک هفته بعد از مرگ سارتر روی جلد هفته نامه نوول ابزرواتور که سارتر به آن علاقه داشت و واپسین گفتگوهایش هم در آن منتشر شده بود، بر زمینهٔ سرمهای تیره تصویر درشتی از چهرهٔ سال خوردهٔ سارتر چاپ شد، و زیر آن با حروف سفید واپسین عبارت کتاب واژهها آمد:
((تمامی یک انسان، از تمامی انسانها ساخته شده و برابر کل آنها ارزش دارد، و ارزش هر یک از آن با او برابر است.))
.............................
و من به این گفته او سخت علاقمندم :
(( مراقب قلب ها باشيم
وقتی تنهاییم ، دنبال دوست می گردیم .
پیدایش که کردیم ، دنبال عیب هایش می گردیم .
وقتی که از دست دادیمش ، دنبال خاطراتش می گردیم .
و همچنان تنها می مانیم .
هیچ چیز آسان تر از قلب نمي شکند ... ))
یا حق ...