تالار   کافه کلاسیک
بیست هزار فرسنگ زیر دریا - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10)
+--- انجمن: نقد و تحلیل فیلم (/forumdisplay.php?fid=52)
+--- موضوع: بیست هزار فرسنگ زیر دریا (/showthread.php?tid=774)


بیست هزار فرسنگ زیر دریا - BATMAN - ۱۳۹۴/۴/۲۹ صبح ۰۴:۰۲

با شرکتپیتر لوره // کرک داگلاس // پل لوکاس // جیمز میسون

يکی از مهمترين و به روايتی جاه طلبانه ترين فيلمهای زنده ديزنی است که در زمان نمايش بسيار مورد توجه قرار ميگيرد

در وهله اول به دليل رمان علمی تخيلی و درخشان ژول ورن که در سال 1870 منتشر شده بود

داستانی متفاوت و پر هيجان در جای جای سطور راز آلود آن، پر کشش، تاثير گذار و جذاب مينمايد

ترکيب اين دو استاد خيال پرداز (ژول ورن، ديزنی) اثري درخشان با صحنه پردازی های با شکوه و مبتکرانه و فضاهای ديدنی و چشمگير است

بازيگران
حضور بازيگرانی مشهور و قدرتمند همچون کرک داگلاس و جيمز ميسون ترکيبی ارزشمند و اثری ماندگار و فراموش نشدنی در صنعت سينما به يادگار ميگذارد

ميسون در شخصيت کاپيتان نيمو همچنان با وقار و متانت بازی تاثيرگذاری را از خود ارائه ميدهد و به خوبی مرز نبوغ و جنون ناخدای دريای ناتيلوس را تجسم ميبخشد

کرک داگلاس در ارائه نقش ندلند ملوانی جسور و بی پروا در عين حال شاد و سرخوش لحظاتی ديدنی و جذاب را عينيت ميبخشد 

همچنين پل لوکاس به نقش پروفسور آروناکس متخصص مخلوقات دريايی و دستيار دست و پا چلفتی اش کانسيل که پيتر لوره شخصيت او را بازی ميکند 

همگی حضوری مناسب و مثال زدنی دارند 

 دوبله
صداگذاری اثر با حضور جمعی از هنرمندان با تجربه در عرصه دوبله شکل گرفته است که طبعا دوبله ای به یادماندنی را برای تماشاگر به ارمغان میاورد

همچنین، انتخاب گویندگان برای چهار شخصیت اصلی فیلم با آگاهی لازم و به درستی انجام شده است

به طوریکه تماشاگر در همان لحظات ابتدایی فیلم به خوبی با نقشها ارتباط برقرار میکند

مضاف بر اینکه در گویندگی نقشهای فرعی نیز از حضور هنرمندان مجربی همچون جواد پزشکیان، پرویز ربیعی، احمد مندوب هاشمی بهره
میبرد

با تشکر از زینال بندری گرامی جهت شناسایی اسامی گویندگان، و با تشکر از جناب زاپاتا 


طراح صحنه
طراحی صحنه جان ميهان بسيار مبتکرانه و هوشمندانه در ايجاد صحنه هايی بی نقص همانگونه که در اثر خالق داستان بوده بسيار استادانه اجرا شده است

ريچارد فلايشر نیز به عنوان کارگردان اثر، نقشی تعيين کننده در هدايت بازيگران دارد 

لوکيشنهای عالی در کادر سینما اسکوپ و رنگهای بي نظير و خيره کننده تکنی کالر توسط سه فيلمساز به نام و زبردست اين اثر را کامل ميکند

نمایی از کابین اختصاصی کاپیتان نیمو

از صحنه های حذف شده تلویزیون

 فیلمنامه
فيلمنامه اثر توسط ال فلتون نگاشته شد، ال فلتون در دوره کاری خود همکاری فيلمنامه های بسياری را برای ريچارد فلايشر نويسندگی کرد

زمانی که ريچارد فليشر به ساخت آثار سينمای کم هزينه و نوار روی آورد، فلتون از همراهان هميشگی او بود

حضور ال فلتون و کرک داگلاس در پشت صحنه

درباره کارگردان
ريچارد فلايشر از تلويزيون سنتی به سينما راه پيدا کرد

 او در اواخر دهه 40 اوج دوره کاری خود را در تلويزيون به سر ميبرد، پس از فيلمسازی در ساخت سريالهای موفق 

سرانجام در سال  1946 پا به عرصه سينما ميگذارد و در کمپاني RKO فعاليت ميکند

در سال 1949 اثر مشهور به دام افتاده را کارگردانی ميکند که فيلمنامه آن توسط همکار نزديک او ال فلتون نوشته ميشود

لويد بريجز در اين اثر نقش آفرينی ميکند، اما اثر باب ميل فلايشر حاشیه باریک است که در سال 1952 فيلمسازی آن را بر عهده ميگيرد

که بار ديگر ال فلتون فيلمنامه اين اثر سينمايي را مينگارد که بعدها و در دهه 90 بازسازی ميشود

ريچارد فلايشر در سال 1958 با کرک داگلاس و تونی کرتيس يک تيم سينمايی تشکيل ميدهد

اثر سينمايی وایکینگها حاصل تلاش آنها ميباشد، اين فيلم دومين همکاری فليشر با کرک داگلاس بود پس از اثر ماندگار بيست هزار فرسنگ زير دريا

در سال 1959 اورسن ولز در فيلمي با نام اجبار که يک درام جنايی و زندگينامه ای بود و به کارگردانی اين فيلمساز، نقش آفرينی ميکند

در سال 1984 دوره جديدی از کارهای فلايشر در سينما آغاز ميشود و آرنولد شوارتزنگر بازيگر اکشن هاليود هنرپيشه فيلم او ميشود

حاصل اين همکاری نزديک اثر سينمايی کُنان نابودگر بود که در آن رمان موفقيت تجاری و هنری بالايی را به دست آورد (با توجه به نوع نگرشی که در دهه 80 در سينما رواج داشت)

در سال 1985 ريچارد فليشر و آرنولد شوارتزنگر همکاری مجددی را تجربه ميکنند که حاصل آن فيلم سونیای سرخ بود

داستان فيلم درباره يک شخصيت افسانه ای شمشير زن است که اين اثر دنباله ای بود بر ادامه  فيلم کنان که نسخه اول محسوب ميشد

هدف فيلمساز و بازيگر ساخت نسخه دوم و کسب يک موفقيت ديگر بود

از دیگر آثار شاخص ریچارد فلایشر میتوان به باراباس 1961، سفر شگفت انگیز 1965،چه گوارا 1968 و تورا! تورا! تورا! 1970 (داستان حمله به پرل هاربر) اشاره کرد

موسیقی
 همچنين موسيقی پل اسميت و يوهان سباستين باخ در تکميل لحظات داستان فوق العاده ميباشد

نکات فنی
يکی از نکات مهم فيلم فيلبرداری آن بصورت اسکوپ و تکنی کالر ميباشد

در آن زمان مهندسين کمپانيهای مختلف سعی ميکردند ورژن ها و اندازه های متفاوتی از تصوير را خلق کنند

تا تماشاگر  از حمله بی مهابای تلويزيون که يک رقيب بزرگ برای سينما محسوب ميشد ايمن باشد

و سينما را همچنان به عنوان يک صنعت سرگرمی ساز اول حفظ کرده و اين تجارت بزرگ را سر پا نگه دارند

به همين دليل انوع و اقسام ترفندهای تکنيکی و هنری به کار گرفته ميشد که از جمله آنها سينما اسکوپ بود

سينما اسکوپ در واقع با يک عدسی بسيار بزرگ و خاص به نام  عدسی آنامورفیک شکل ميگرفت

کار بسيار مهم اين عدسی وسعت ديد و اندازه تصوير را از لحاظ عرص بصری يک تصوير بسيار بسيار گسترش ميداد

به اين صورت که شما زمانی که سعی داشتيد در يک نگاتيو 35 ميلی متری يک تصوير را ثبت کنيد

قادر بوديد اندازه محدودی از عرض را در آن زمان استفاده کنيد که اين عرض تصوير 35 ميلی متری بر روی پرده سينما در يک اندازه محدود و خاصي ميتوانست بزرگ باشد

اما زمانی که عدسی آنامورفيک ساخته شد به فيلمسازان و تصويربردان اجازه داد گستره و پهنای بزرگتری را روی نگاتيو 35 ثبت کنند

کار اين عدسی فشرده کردن تصوير بر روي همان اندازه نگاتيو 35MM بود

به اين ترتيب که شما قادر بوديد تصوير را باندازه تقريبی 70 ميلی متر  ولی بر روی نگاتيو 35 بصورت فشرده شده جمع ميشد که اين تصوير به همان شکل قابل نمايش نبود

زمانی که فيلبرداری به اتمام ميرسيد و نگاتيوها آماده ظهور و چاب بودند مجددا برای پروسه پخش فيلم، اينبار بررسی آنامورفيکی به شکل معکوس نياز بود

بدين معنا که همان تصوير جمع شده که شخصيتها در آن دچار کششهای غير قابل قبول و غير طبيعی بودند

با برعکس شدن اين عدسی مجدد ميتوانست به همان زاويه عريض که از ابتدا مورد نظر بود در آمده و در نتيجه شخصيتها به همان شکل و اندازه طبيعي خود قابل نمايش باشند

و تصوير از عرض بسيار بسيار گسترده ای برخوردار ميشد که اصطلاحا اَسپکت ريشيوی (Aspect Ratio / نسبت بين عرض به طول تصوير) تصوير به همان حالت طبيعی خود در آمده بود

سکانس و ديالوگ 
مطالب پيش رو بخش کليدی فيلم و جوهره کاراکتر نيمو است که تماشاگر در فيلم بايستی داستان او را شاهد باشد

در سکانسی که پروفسر آروناکس با کاپيتان نيمو در حال بحث و گفتگو است و از او درباره احساساتش سوال ميکند

نیمو سوالی فلسفی مطرح میکند که آیا از قدرت عشق با خبری پروفسور و پروفسور پاسخ ميدهد آری فکر ميکنم بدانم

سپس نیمو در ادامه میگوید پس چطور از قدرت تنفر با خبر نیستی! به این دلیل که تنفر به اندازه همان عشق میتواند قلب را لبریز کند و انسان را به تسخیر خویش درآورد

در پایان اشاره ای میشود به سکانس درگيری اختاپوس غول پيکر در ميانه فيلم که هنوز و با گذشت ساليان تماشايی است!

______________________________________________________

در فرصتی دیگر به تحلیل بخشهای دیگری از فیلم اشاره میشود

مطالب پس از رونوشت و ویرایش بخشهایی از آن، در پیش نویس ذخیره و سپس ارسال شده و از  وبلاگ یا انجمنی کپی برداری نشده است
تقریبا دو سال قبل در جعبه پیام عنوان کردم که به این فیلم علاقمندم و اگه روزی فرصتی پیش اومد مطالبی دربارش مینویسم

مرجع/ شبکه نمایش

منتقد/ مشهود محسنیان




RE: بیست هزار فرسنگ زیر دریا - BATMAN - ۱۳۹۶/۷/۱۰ عصر ۰۶:۱۸

نویسنده داستان/ ژول ورن و تفکراتش

ژول ورن بخاطر رمانهای علمی تخیلی شهرت دارد، اکثر طرفداران خصوصا در دهه های گذشته علاقه شدیدی به خواندن آثار او داشتند

آنها کتابهایش را خریداری میکردند و از محتوای عجیب و غریب و ماجراهای شگفت انگیزی که برای شخصیتهای داستان اتفاق میافتد لذت میبردند

از رمانهای معروف ژول ورن میتوان به جزیره اسرارآمیز، دور دنیا در هشتاد روز "بیست هزار فرسنگ زیر دریا" و سفر به مرکز زمین اشاره کرد

که در دوره های مختلف در نسخه های متفاوتی بصورت فیلم یا انیمیشن عرضه شدند و مخاطب از تماشای این آثار لذت برده است

اما ژول ورن را نمیتوان  با یک نگاه ساده نسبت به آثارش تعریف کرد و جنبه های مهم دیگر نظیر دیدگاه او  به سیاست را نادیده گرفت

یکی از مهمترین مواردی که ژول ورن در اغلب آثارش به آنها توجه نشان داده است بحث استعمار طلبی دولت فرانسه در آن زمان است

با نگاهی به شخصیت اصلی داستان (کاپیتان نیمو) در رمان بیست هزار فرسنگ زیر دریا به این پی خواهید برد که او از مشکلات روحی شدیدی رنج میبرد

او به همراه تعدادی از هم بندیهایش از یک زندان مخوف فرار میکند و سپس با ساخت زیر دریایی ناتیلوس هر از چندگاهی انتقامش را از دولت فرانسه میگیرد

در اینجا بد نیست نکته ای در رابطه با زندانی که کاپیتان نیمو و دوستانش در آن اسیر بودند یادآور شویم

این نوع اسارتگاه یا در واقع سیاهچالهای دور افتاده در فیلمهای معروف دیگری هم بارها بروی پرده سینما تصویر کشیده شده است

به عنوان مثال در فیلم پاپیون هم زندانی شبیه به این را دیده ایم که داستان آن هم در رابطه با ظلم و استبداد دولتمردان فرانسوی است

بطور مشخص کاراکتر کاپیتان نیمو به استثمار انسانها توسط دولت وقت فرانسه اشاره مستقیمی میکند

حکومتی که در زمان خود به همراه دیگر سردماداران اروپایی خود از جمله پرتغال سردرمدار نوعی استعمار و استثمار در دنیا بودند

آنها با کشتیهای عظیم به سرزمینهای دور سفر کرده و مناطق وسیعی را فتح میکردند و مردم آنجا را مورد ظلم قرار میدادند

این نوع نگاهی که ژول ورن در رمان بیست هزار فرسنگ به نگارش در آورده در بخش میانی فیلم به خوبی منعکس شده

همچنین بعدها فیلمنامه نویس سعی داشته در دیالوگها و کلام کاپیتان نیمو این سرخوردگی، شکست و جریحه دار شدن روح و شخصیت او را نشان دهد

چیزی که در درون وجود نیمو میجوشد حسی نیست جز انتقام که داستان فیلم هم بر پایه همین انتقامجویی لحاظ شده است

اگر چه در ابتدا به نظر میرسد با یک داستان درام ماجراجویانه سرخوشانه طرف باشیم و تا حدودی هم دیزنی و  کارگردان فیلم به این مسئله دامن میزنند

اما در واقع چنین نیست و مخاطب شاهد یک ماجرا و سرنوشت تراژیک و غمبار در بیست هزار فرسنگ زیر دریاست

اینکه در داستان ژول ورن کاپیتان نیمو یک شخصیت مرکزی است در این مورد هیچ شک و شبهه ای وارد نیست

قرار بر این است بیینده همه داستان را اساسا از تفکر او مشاهده کند، هر چند که در فیلم یک راوی (پروفسور) هم حضور دارد

که البته همین شخص روایت کننده هم تحت تاثیر کاراکتر نیمو و گذشته و دستاوردهای والای علمی اش قرار گرفته و مدام نام او را بر زبان میاورد

البته مخاطب در حین تماشای فیلم متوجه میشود که نویسنده تمام تلاش خود را بکار برده  است تا اثر از حالت تک محوری خارج شود

اما نویسنده با دیدگاهش کاراکترها و اتفاقاتی که برایشان رقم میخورد را  برجسته نشان دهد و بر روی آنها تمرکز بیشتری داشته است

از این میان میتوان به ملوان داستان با بازی کرک داگلاس اشاره کرد که در فیلمنامه ابتدایی تنها یک فرد عیاش و خوشگذران است

حتی زمانی که داگلاس فیلمنامه اولیه را میخواند اظهار ناامیدی و پشیمانی میکند و تصمیم میگیرد در فیلم بازی نکند

سپس این موضوع را با کمپانی در میان میگذارد و دیزنی به او قول میدهد تا به این مسئاله رسیدگی و مشکل برطرف شود

در ادامه همکاری جلساتی را ترتیب داده و درباره فیلمنامه به بحث و گفتگو میپردازند و داگلاس پیشنهاد میکند

به دلیل اینکه مرد اکشن سینمای هالیود آن دوران بوده و در فیلمهای پر زد و خورد موفقی هم نقش  آفرینی کرده است

بد نیست چندین صحنه درگیری و منازعه در فیلم وجود داشته باشد که اینهابه جذابیت ظاهری فیلم و جذب بیشتر تماشاگر کمک میکند

اما نکته اینجاست که همین کشمکش و درگیریها در واقع روند اصلی داستان را دچار اغتشاش و مکثهایی میکند

که خط اصلی فیلم و محتوای داستان که باید حول محور کاپیتان نیمو بچرخد با این اتفاقات و ماجراجوییهای بعضا بی مورد تا حدودی مخدوش میشود

یکی دیگر از نکات مثبت فیلم طراحی تولید آن است

بیست هزار فرسنگ زیر دریا در زمان خود اثر پر خرجی محسوب میشود و حدود 5 میلیون دلار صرف تهیه آن شده است

به این دلیل که سفینه ناتیلوس شبیه سازی میشود و در ادامه دکورهای بسیار عظیمی در 3 استودیو از جمله یونیورسال، فاکس و دیزنی تولید میشود

 که بالای 90 درصد از فیلم داخل همین دکورها فیلمبرداری میشود، به جز صحنه های ابتدایی فیلم (داخل شهر) و جزیره آدمخواران که پیتر لره و کرک داگلاس پس از فرار از ناتیلوس به آنجا پناه میبرند

گفتنی است که مبلغ 5 میلیون به شیوه بسیار خوبی به صاحبان کمپانی بازمیگردد و در زمان اکران به رقمی بالای 17 میلیون دلار دست میابد

از دیگر نکات مهم فیلمبرداری بسیار چشم نواز از زیر دریاست که در آن زمان و با امکانات محدودش کاری مهم و ارزنده بشمار میرفته است

یکی از نکات ضعف فیلمنامه حضور کمرنگ داگلاس در نیمه ابتدایی فیلم است که پس از چانه زنیهای بیشمار موفق میشود

حضور خود را در نیمه دوم فیلم ارتقا بخشیده و تاثیر نقشش را در خط داستانی بیشتر کند که البته پرداخت شخصیت همچنان کمرنگ باقی میماند

نکته ای که شخصا و بصورت سلیقه ای به آن معتقدم (نظر منتقد) اجحاف در مورد پیتر لره در نقش دستیار پروفسور است

بازیگر بزرگی که  پیش ازین برای مخاطب یادآور حس طنز و به همراه آن ترسی است که در فیلمهای نوآر به نمایش گذاشته بود

که متاسفانه فیلمساز در این اثر به درستی از این وجه مثبت و در واقع برگ برنده بازیگر بهره کافی را نمیبرد و همین باعث تلف شدن نقش او میشود

اما نکته جالبی که در مورد فیلم به آن برخوردم  (منتقد) زمانی که دیزنی با ریچارد فلیشر تماس میگیرد و در مورد کارگردانی فیلم صحبت میکند

Walt Disney / Max Fleisher / Richard Fleischer

فلیشر بسیار متعجب میشود ، چرا که پدرش مکس فلیشر صاحب یک کمپانی انیمیشن و رقیب بسیار بسیار جدی دیزنی به شمار میرفت

تا جایی که این دو کمپانی چشم دیدن یکدیگر را نداشتند، بنابراین فلیشر به دیدن دیزنی میرود و از او در مورد این انتخاب سوال میکند

Max Fleischer

آیا با بنده آشنایی کامل دارید و مطلعید که پسر چه کسی هستم که درخواست کارگردانی برای ساخت فیلم خودتان را مطرح کرده اید

دیزنی در پاسخ میگوید که بله با شخصیت شما کاملا آشنا هستم و احساس کردم بهترین انتخاب برای ساخت این فیلم عظیم شما هستید

سکانسهای زیر آب فیلم اکثرا در جزایر باهاماس فیلمبرداری شدند همان مکانی که نسخه صامت فیلم در سال 1916 ساخته شد

از اتفاقات بسیار جالب فیلم در صحنه های زیر دریا حمله ناگهانی یک کوسه به گروه فیلمبرداری و بازیگران است

که بعدها همین صحنه بصورت کاملا ملموس در فیلم مشاهده میشود آن هم بصورتی که بخشی از فیلمنامه بشمار میاید

اما در حقیقت اینچنین نیست و حضور کوسه در فیلم بصورت کاملا اتفاقی رخ میدهد که به دلیل مهیج بودن، فیلمساز این سکانسها را در نسخه اصلی هم جای میدهد

از دیگر نکات جالب فیلم صحنه درگیری کرگ داگلاس و اختاپوس (هشت پا) است که از سکانسهای بسیار مهم و دراماتیک اثر تلقی میشود

که حاوی صحنه اسارت کاپیتان نیمو توسط هشت پا است و در ادامه کرک داگلاس در نقش یک قهرمان او را نجات میدهد

 این صحنه ابتدا در یک دریای آرام و به هنگام غروب فیلمبرداری میشود اما گروه بعد از تماشای آن متوجه میشوند

که تمام ادوات و وسایلی که برای تحرک هشت پا از آنها استفاده میشده بصورت واضح در نسخه نهایی هم دیده میشود و به همین دلیل با صحنه اکشن خوبی مواجه نیستند

سپس دیزنی سر صحنه فیلمبرداری حاضر میشود و زمانی که این مشکل را با او در میان میگذراند پیشنهاد جالبی ارائه میدهد

او معتقد بود که صحنه درگیری هشت پا در هنگام طوفان فیلمبرداری شود که پس از تائید نظریه دیزنی طوفان مصنوعی در استودیو ایجاد میشود

در نهایت این صحنه به هنگام شب و در نور کم و در طوفان دریا و امواج سهمگین البته تصنعی فیلمبرداری میشود تا از لحاظ تکنیکی با مشکلات کمتری مواجه شوند