تاریخ مستند در سینما (معرفی فیلم های ارزندۀ تاریخی) - نسخه قابل چاپ +- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir) +-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10) +--- انجمن: سینمای کلاسیک جهان (/forumdisplay.php?fid=11) +--- موضوع: تاریخ مستند در سینما (معرفی فیلم های ارزندۀ تاریخی) (/showthread.php?tid=659) |
تاریخ مستند در سینما (معرفی فیلم های ارزندۀ تاریخی) - پیرمرد - ۱۳۹۳/۸/۱۹ عصر ۰۹:۴۴ دوستان گرامی کافه کلاسیک عرض سلام و ادب دارم، می دانیم که موضوع های تاریخی یکی از پرکاربردترین زمینه های داستانی برای فیلم سازان و کارگردانان مطرح تاریخ سینما بوده است و کمتر کارگردان برجسته ایست که حداقل یک فیلم با درونمایۀ وقایع تاریخی نساخته باشد. لذا جای آن داشت که خیلی پیشتر جستاری برای پرداختن به فیلم های تاریخی در انجمن ایجاد گردد و فیلم های خوبی که با این محتوا در طی بیش از یک قرن تولید شده، به علاقه مندان معرفی شود. البتّه چنان که از عنوان جستار بر می آید، اقتباس ها و داستان های ابداع شده توسط ذهن نویسندگان در این بحث نمی گنجد. ضمناً از بزرگواران بخش دوبله خواهش می کنم پس از معرفی فیلم ها در صورتی که گروه دوبلاژ فیلم را به خاطر می آورند، از ذکر نام ایشان دریغ نفرمایند. به عنوان آغازگر این جستار فیلم الکساندر نِفسکی(گرچه Невский یا Nevsky نوشته می شود امّا در زبان روسی واو ساکن ف تلفّظ می گردد) را که از شبکه های سیما نیز بارها پخش شده(من اولین با در برنامۀ هنر هفتم دیدم)، معرّفی می کنم. الکساندر نفسکی کشور: اتّحاد جماهیر شوروی سال تولید: 1938 زمان: 111 دقیقه کارگردان: سرگی آیزنشتاین، دیمیتری واسیلیف هنرمندان: نیکلای چرکاسف(الکساندر نفسکی)، نیکلای اوخلوپکف(واسیلی بوسلایف)، آندری آبریکوزوف(گاوریلو اولکسیچ) مقدّمه: این فیلم که تولیدش حدود 10 سال به طول انجامیده ، نهایتاً مقارن با آخرین روزهای آرامش پیش از طوفان(جنگ جهانی دوّم) اکران می شود. با سر زدن به سایت هایی مانند ویکیپدیا متوجّه می شویم که این فیلم اثر پر سر و صدایی در آن روزگار بوده و مورد حملات شدیدی تا به امروز قرار گرفته است. حتّی برخی معتقدند که این فیلم تا حدودی تحت تأثیر روابط تیرۀ آلمان هیتلری و شوروی استالینی بوده است و کلاه خودهای شوالیه های تویتونیک، نمادی از کلاه سربازان آلمانی در جنگ جهانی اوّل است. ] از دیگر سو منتقدان غربی فیلم، این اثر را یک حملۀ گسترده به کلیسای کاتولیک و مقام روحانیّت این کلیسا تلقّی کرده اند،(با نشان دادن صحنه های جنایات کشیش ها و شوالیه های صلیبی در سوزاندن پیران و کودکان)، که البتّه حداقل ما شرقی ها سبعیّت ایشان را در جنگ های صلیبی از خاطر نبرده ایم و نمی توان این ادّعای منتقدان غربی را کاملاً غیرمغرضانه و بیطرفانه دانست.
از انتقادهای دیگر به این فیلم، بزرگ نشان دادن الکساندر و سعی در مشابه سازی وی با استالین است، که البتّه این مورد را نمی توان انکار کرد. همچنین نشان دادن زنان در صف رزمندگان نیز در راستای اهداف حکومت کمونیستی است. صحنۀ جنگ این فیلم که حدود نیم ساعت به طول می انجامد با توجه به امکانات زمان ساخت فیلم بسیار استادانه طراحی شده و مورد تقلید نیز قرار گرفته است. تعدادی از فیلم هایی که در ادوار بعدی با الهام از صحنه های جنگ روی یخ در این فیلم، صحنه هایی مشابه ارائه داده اند عبارتند از: دکتر ژیواگو(1965)، ذهن یک میلیارد دلاری(1967)، اسلحۀ بربرها(1982)، مولان(1998)، آرتورشاه(2004).
خلاصه: الکساندر زمانی بر اریکۀ قدرت تکیه می زند که روسیه دو دشمن عمده دارد، در مناطق جنوبی زوچیین اولس(ایل های طلایی) که باقیماندۀ مغولان هستند و الکساندر باید هر ساله به آنان خراج و رعایای خود را به عنوان برده بدهد و دیگری شوالیه های تویتونیک که ژرمن تبارند و در لهستان و آلمان نفوذ دارند و تحت لوای مذهب کاتولیک مناطق غربی روسیه را آماج حملات خود قرار می دهند.
الکساندر پس از حملۀ صلیبی ها به پسکف، نیروهای خود را بسیج کرده و با آنها درگیر می شود و در ابتکاری آنها را به سوی دریاچۀ یخ زدۀ پسکف می کشاند و یخ شکسته و صلیبی ها غرق می شوند.
لینک فیلم: h t t p : / / w w w . y o u t u b e.com/watch?v=mr3S6ItLMTo لینک اسکرین شات: http://s5.picofile.com/file/8167160676/alx.jpg ایوان مخوف - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰ عصر ۰۹:۵۵ ایوان مخوف کشور: اتحاد جماهیر شوروی سال: 1944 و 1958 کارگردان: سرگی آیزنشتاین زمان: هر قسمت 100 دقیقه بازیگران: نیکلای چرکاسف(ایوان مخوف)،میخائیل نازوانف(پرنس کوربسکی)،سرافیما بیرمان(یفروسینیا)، پاول کادوچنیکف(ولادیمیر آندرویچ) مقدمه: در تاریخ هر کشوری حکمرانان از شاخص ترین شخصیت های اعصار آن مملکت هستند و دیدگاه هر قوم نسبت به پادشاهانش با دیدگاه خارجیان و اقوام مجاور نسبت به آن پادشاهان تفاوت دارد. برای نمونه در کشور ما پادشاهانی چون نادر و شاه عباس کبیر اگر محبوب نباشند، منفور هم نیستند ولی از دیدگاه همسایگان ما، این افراد مسلماً اگر سفاک نباشند، محبوب هم نیستند. پس در بررسی تاریخ یک قوم همیشه باید زاویه دید مورخ و راوی را مد نظر داشته باشیم و شاید انتظار روایتی کاملاً بیطرفانه از سوی یک مورخ که تاریخ کشور خودش یا کشور همسایه را روایت می کند، تا حدی آرمان گرایانه باشد. من در توضیح این فیلم نقد خودم را خواهم نوشت، چرا که آن را در روزگاری که دستیابی به نسخه های اصلی به زبان روسی بسیار دشوارتر از امروز بود، برای فراگیری این زبان پیچیده یافتم و شاید بالغ بر 50 بار دیده ام. داستان: شاکلۀ کلی این فیلم که در دو قسمت مجزا به فاصلۀ حدود 15 سال ولی با بازیگران یکسان ساخته شده، مربوط به قرن شانزدهم میلادی است. زمانی که روسیه علاوه بر دشمنان خارجی در شرق و غرب با جدال داخلی بر سر قدرت نیز روبرو بود. کشوری ملوک الطوایفی با کشمکش بین کنیازها. بایارها که می توان آن ها را با سردمداران کلیسای کاتولیک(افرادی دارای نفوذ تؤاماً مذهبی و حکومتی) قیاس نمود، برای حفظ سلطۀ خود، تزارهای فاقد ارتش مستقل را به عنوان آلت دستی در دستان خود داشتند. ایوان خردسال و یتیم که مادرش را نیز در پیش چشمانش به کام مرگ فرستاده اند، حکومت را در دست می گیرد و عنوان خود را از گراند دوک مسکو به تزار می رساند.(البته این در قسمت دوم فیلم نمایش داده می شود). صحنۀ اول فیلم در قسمت اول که با تاجگذاری ایوان جوان آغاز می شود بسیار گیراست، صحنه از روی تاج تزار آغاز می گردد و پیش از نمایش چهرۀ ایوان ، نگاه های طماعانۀ سفرا، بایارها و دیگر مدعوین را به تاج که نماد تمامیت ارضی روسیه است، نشان می دهد. هیچ کس باور نمی کند این جوان لاغراندام بتواند بر مشکلات فائق آید. تاج بر سر ایوان نهاده می شود. ایوان پس از در دست گرفتن نمادهای مذهبی در دستانش رو به جمعیت می گوید:"دو روم شکست خوردند امّا مسکو سومین روم است و چهارمی نخواهد داشت، من ارتش خود را با پرداخت دستمزد بنا می نهم و تمام کنیازها را تحت سلطۀ خود می گیرم." همه بهت زده اند امّا ایوان متکی بر کنیازهای وطن فروش نیست، او چشم به اقبال مردمی دارد. ایوان در جشن عروسیش سفرای کازان را که وی را تهدید به عدم تأیید حکومتش می کنند، دستگیر و به سوی کازان(غازان) می رود، او شرق را منکوب می کند امّا قبل از سلطه بر غرب مملکتش، بیمار می شود و تا پای مرگ پیش می رود، بایارها توطئه و وطن فروشی را از سر می گیرند و حتی دوست مورد اعتماد ایوان، پرنس کوربسکی، که شیفتۀ همسر ایوان است به تصور پایان کار ایوان به آناستاسیا ابراز علاقه می کند. ایوان در میان بهت همه از جای بر می خیزد و تمامی نجبا چون دود پراکنده می شوند. امّا عمّۀ وی یفروسینیا، که سودای تاج و تخت فرزند نیمه ابلهش، ولادیمیر آندرویچ، را در سر درد، در تلاش برای مسموم کردن ایوان ، همسر و نوزادش را به کام مرگ می فرستد. ایوان تصمیم می گیرد با سفر به مرزهای غربی، علاوه بر گسترش سلطه اش، اجازه دهد پس از مدتی، جای خالی اش حس شود و مردم با حرکت به سوی او، نمایشگر جایگاه مردمی اش باشند. ایوان به هدفش می رسد و با اقبال مردم بازگشبه و خائنان را ریشه کن می کند. او چنان خداع است که پسر عمه اش را در میهمانی مست کرده و تاج خود را بر سرش می نهد و ردای خود را بر تنش می کند و در تاریکی شب به سویی که کسی در کمین خود ایوان است می فرستد تا خون او بر گردن خود ایوان نیفتد. سرگی آیزنشتاین بر نورپردازی تأکید زیادی دارد و نور را به شیوه ای خاص مورد استفاده قرار می دهد. این اثر بیشتر یادآور تأتر است. در این اثر به غیر از مادر و همسر ایوان که حضوری کمرنگ دارند، هیچ شخصیت مثبتی معرفی نمی شود. در دیدگاه آیزنشتاین، در بعد حکومت هیچ کس پاک نیست چرا که سلطه و ظلم توأمند. امّا ظالمان دو دسته اند: وطن پرست و وطن فروش. پس شخصیت های منفی نیز دو دسته اند: آنان که روسیه را دوست دارند و آنان که تنها منافع شخصی خود را می نگرند. علی رغم آنکه ایوان همسرهای متعددی اختیار می کند امّا آیزنشتاین به آن نمی پردازد. آیزنشتاین به نوعی ایوان را دوست دارد و از او تنها چهره ای کیاس برای نابودی درباریان خائن و دشمنان روسیه به نمایش می گذارد، چرا که ایوان اقتدار از دست رفتۀ روسها را به آنان باز می گرداند. آیزنشتاین نیز مانند بسیاری از انسانها معتقد است هدف وسیله را توجیه می کند. من تنها باری که این فیلم را با دوبلۀ فارسی دیدم، در اولین قسمت های هنر هفتم بود، لذا صدای گوینده ها را به خاطر ندارم، امّا اگر گوینده ای به خوبی از عهدۀ صدای ایوان برآید، جناب حسین عرفانی است که صدایش به صدای نیکلای چرکاسف بسیار شبیه است. لینک فیلم: http://www.y o u t u b e.com/watch?v=kyGVNXC9yzo و http://www.y o u t u be .com/watch?v=4RA9z3SfnSo POTOP - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۱/۸ عصر ۰۷:۵۰ PotopThe Delugeتوفان
کشور: لهستان، اتحاد جماهیر شوروی زمان: 315 دقیقه(در سه قسمت) سال: 1974 کارگردان: جرژی هافمن هنرمندان: دانیل اولبریچسکی(آندری کیمیچیک)، ماگوژاتا براونک(اولنکا بیلویچوونا)، تادیوش وومینسکی(میکال وولودیوفسکی)، کاژیمرش ویچنیارش(ژان انوفری ژاگووبا) مقدمه: همانطور که گفتیم، روسیه دشمن همیشگی لهستان بوده و جنگ های ایشان در قرون متمادی ادامه داشته است، امّا در این فیلم که در زمان سلطۀ کمونیست و با همکاری شوروی ساخته شده، برای به فراموشی سپردن این دشمنی دیرینه، تنها به کشمکش لهستان با شمال و جنوب اشاره شده است. نام فیلم به معنی هم سیل و هم توفان است امّا به نظرم توفان* زیباتر است. داستان: این فیلم بر اساس داستانی با همین نام که تاریخ رقت بار لهستان در قرن 17 میلادی را روایت می کند، ساخته شده است. لهستان غرق در جنگی فرسایشی با سوئد است و ربع جمعیت خود را از دست داده است. آندری کیمیچیک، نجیب زاده ای عیاش است که دل در گرو اولنکا دختر بهترین دوست پدرش دارد، و تنها نکتۀ مثبتش رزم آوری اوست که همان را هم برای آزار و اذیت مردمان صرف می کند. هیچ کس توان مبارزه با او را ندارد تا اینکه در مبارزه ای تن به تن از نجیب زاده ای به نام سرهنگ میکال وولودیوفسکی شکست می خورد و تحت تأثیر کلام او افقی نو در پیش چشمانش گشوده می شود. وولودیوفسکی از او می خواهد وارد ائتلاف نجبا برای بیرون راندن متجاوزان سوئدی شود. کیمیچیک در برابر شاهزاده سوگند یاد می کند و به سمت شوالیه نائل می شود. امّا شاهزاده عزم بر رویارویی با سوئدی ها ندارد و از قبل با آنها سازش کرده و نجبا را تنها برای به دام انداختن و به عنوان پیشکش برای سوئدی ها فرستادن، جمع کرده است. اعضای ائتلاف به زندان می افتند و کیمیچیک جانب شاهزاده را می گیرد تا در موقعیتی بهتر به دوستانش کمک کند. او به عنوان پیک نزد نمایندۀ سوئد می رود و سعی می کند او را از پای درآورد امّا در پی این حرکت زخمی شده و نماینده سوئد می گریزد. شاهزاده، اولنکا را که مورد توجه نمایندۀ سوئد قرار گرفته به عنوان گروگان به وی تسلیم می کند،از دیگر سو اعضای ائتلاف که دربند به سوی سوئدی ها گسیل شده اند، در حین حرکت به سمت اردوگاه سوئدی ها می گریزند ونیروهای خود را سازماندهی می کنند. شاهزاده می میرد و اولنکا نیز با کمک هموطنانش می گریزد. کیمیچیک نیز خود را به یکی از شهرهای در محاصره رسانده و شبانگاه با لباس مبدل توپهای اصلی سوئدی ها را منهدم می کند امّا خود اسیر شده و تحت شکنجه قرار می گیرد، یارانش او را نجات می دهند و او پس از هماهنگی با ائتلاف به سمت مغول های مجارستان رفته و آنها را برای رویارویی با سوئدی ها با خود همراه می کند. سوئدی ها از دو سو محاصره می شوند و شکست می خورند. کیمیچیک زخمی با کمک وولودیوفسکی نجات پیدا می کند و پس از بهبودی با اولنکا ازدواج می کند، و چنین از شخصیتی عیاش و منفور تبدیل به منجی لهستان می گردد. نکتۀ جالب توجه در فیلم های بخصوص تاریخی اروپای شرقی این است که هنرپیشگان معمولاً بدل ندارند و خود تواناییهای خارق العاده ای در اسب سواری و جنگ با شمشیر دارند. این فیلم در اواسط دهۀ هفتاد و در دو هفتۀ متوالی در دو قسمت از شبکۀ سوم سیما پخش گردید. لینک ویدئو: http://www.y o u t u b e.com/watch?v=3Jvk-k5GqjE *توفان از مصدر توفیدن یا توپیدن و به معنای باد سهمگینی است که در یک جهت می وزد، و طوفان از ریشه طوف و به معنای گردباد است. شورش در کشتی بونتی - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸ عصر ۰۸:۰۷ شورش در کشتی بونتی Mutiny on the Bountyکشور: آمریکا سال: 1962 کارگردان: لوئیس مایلستون زمان: 178 دقیقه بازیگران: مارلون براندو(ستوان یکم فلچر کریستین)،ترور هاوارد(کاپیتان بلای)،ریچاردهریس(ملوان جان مایلز)، هیو گریفیث(ملوان الکساندر اسمیت) مقدمه: شورش در کشتی بونتی به ظاهر واقعۀ تاریخی کوچکی را در اواخر قرن هجدهم میلادی روایت می کند، واقعه ای که تنها چند صد انسان در آن دخیل بودند و موارد مشابه زیادی هم داشته است، امّا بیانگر شرایط و مشکلات اجتماعی و اقتصادی انگلستان و مستعمرات آن در زمان وقوع این حادثه و همچنین راوی بوجود آمدن نژادی دورگه در تاهیتی است، که بر وقایع تاریخی بعدی تأثیر داشته است. این داستان یکبار دیگر در سال 1935 دقیقاً با همین نام و بار دیگر در سال 1984 با نام بونتی به صورت فیلم در آمده است که در پایان به آنها اشاره می شود. داستان: کشتی بونتی در سال 1787 میلادی از انگلستان به سوی تاهیتی روانه می شود. مأموریت اصلی آن یافتن میوۀ نان و حمل آن به جامائیکا است تا منبع آذوقۀ ارزانی برای بردگان تأمین شود. در ابتدای سفر مشخص می شود که مقداری از پنیر کشتی به سرقت رفته است. کاپیتان بلای ملوانی به نام مایلز را متهم کرده و برای ایجاد نظم وحشیانه تازیانه می زند. فلچر کریستین که معاون بلای است و نجیب زاده نیز می باشد، رفتار بلای را نمی پسندد. بلای سعی می کند برای کاهش زمان از میانبر استفاده کند امّا در اثر گرفتار شدن در طوفان، زمان زیادی را از دست می دهد و برای جبران آن جیرۀ خدمه را کاهش می دهد. پس از رسیدن به مقصد، خدمه تحت تأثیر آب و هوای استوایی و آزادی در ارتباط با زنان قرار می گیرند و فلچر نیز دلبستۀ دختر رئیس قبیله می شود. طولانی بودن زمان آماده سازی گیاهان نان برای حمل با کشتی، آشفتگی بلای را بابت تأخیر دو چندان می کند. با نزدیک شدن زمان حرکت سه تن از ملوانان من جمله مایلز فرار می کنند، امّا توسط فلچر دستگیر و به دستور بلای به غل و زنجیر کشیده می شوند. بلای برای جبران دیرکرد خود، سعی می کند تعداد گیاهان نان را به دو برابر افزایش دهد، از این رو جیرۀ آب خدمه را کاهش داده و هرگونه تلاش برای مصرف آب بیشتر را به شدیدترین وجهی پاسخ می دهد و فرد خاطی را تا سرحد مرگ شکنجه می کند. مایلز پیوسته از فلچر می خواهد که علیه بلای شورش نماید و اختیار کشتی را در دست بگیرد، نهایتاً در یکی از شکنجه ها، فلچر علیه بلای اقدام کرده و او و وفادارانش را با قایق و وسائل جهت یابی روانۀ یکی از مستعمرات می کند اما بلای مستقیماً به سمت انگلستان حرکت می نماید. بونتی به سمت تاهیتی باز می گردد و زنانی را که با خدمه ارتباط داشتند به همراه وسایل مورد نیاز به سمت جزیرۀ پیتکایرن می برد. فلچر بعد از مدتی تصمیم می گیرد به انگلستان بازگردد و علیه بلای اقامۀ دعوی کند و از مردانش می خواهد که او را همراهی کنند. امّا آنها کشتی را آتش می زنند و فلچر که سعی در نجات ابزار جهت یابی دارد، به شدت دچار سوختگی می شود و نهایتاً می میرد. شورش در کشتی بونتی محصول سال 1935 کشور: آمریکا سال: 1935 کارگردان: فرانک لوید زمان: 132 دقیقه بازیگران: کلارک گیبل(ستوان یکم فلچر کریستین)،چارلز لاوتون(کاپیتان بلای) لینک ویدئو: http://www.y o u t u b e .com/watch?v=TGyjvrCp3JY بونتی محصول1984 کشور: انگلستان سال: 1984 کارگردان: راجر دونالدسون زمان: 132 دقیقه بازیگران: مل گیبسون(ستوان یکم فلچر کریستین)،آنتونی هاپکینز(کاپیتان بلای) لورنس عربستان - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۵/۳۰ عصر ۰۲:۵۵ ... بوکانیر - دون دیهگو دلاوگا - ۱۳۹۶/۷/۲۷ صبح ۰۴:۵۶ در میان وقایع تاریخی، کمتر دیده شده است که سرنوشت کشوری را یک "دزدِ بدنام" رقم زند و بعدها همین دزد بخاطر خدمتش بخشوده گردد، نامش روی یک پارک ملی نهاده شود و انجمنهای مردمنهادی هم مفتخرانه پرچماش را بالا برند و به ناماش نشریه بزنند! همه از این خاطر که در هنگامهی نبردِ نیواورلئان به سال 1815 میان قوای انگلستان و آمریکا، ژان لافیت، دزد دریاییِ مشهور، تصمیمی میهنپرستانه و سرنوشتساز میگیرد و با جانبداری از قوای آمریکا و همراهی با ژنرال اندرو جکسون، شکستی سخت را بر ارتشِ کارآزمودهی بریتانیا تحمیل میکنند. نقاشی زیر: تصرف واشنگتن توسط قوای انگلستان در سال 1814 و آتش زدن ساختمانهای دولتی نقاشی زیر: ساختمان کنگرهی آمریکا در واشنگتن، سال 1814 ـ پس از آتشزدن و تخریب توسط قوای بریتانیا تصویر زیر: یک تابلوی نقاشی از نبرد نیواورلئان در سال 1815 و فرماندهیِ ارتش آمریکا توسط ژنرال اندرو جکسون. عکس زیر: توافق ژنرال اندرو جکسون (با بازی چارلتون هستون) با ژان لافیت (با بازی یول برینر) در فیلم بوکانیر(1958) نبردِ نیواورلئان و یکتا-فضیلتِ آن دزد دریایی (ژان لافیت)، موضوع و مایهی آثار محققانه و داستانهای تاریخی فراوانی قرار گرفته است. یکی از آنها، کتابِ «لافیت، دزد دریایی» نوشتهی پژوهشگرانهی لایل ساکسون در سال 1930 است. تصاویر زیر: روی جلد و داخل کتاب «لافیت، دزد دریایی» نفاشیهای زیر: نمونه اسکیسهای ارزشمندِ کتاب [با کلیک کردن، بزرگنمایی دارد] کتاب بالا، هشت سال پس از نشرش، مورد اقتباس سینمایی سیسیل بی. دومیل قرار گرفت؛ در حالیکه برای نوشتن فیلمنامه، از هارولد لَمب [نویسندهی مشهور داستانهای تاریخی، که در ایران هم با ترجمهی آثارش مانندِ کوروش کبیر، تیمور لنگ، اسکندر مقدونی، عروس ایران، چنگیزخان، سرکردهی قزاقها، عُمر خیام و ... شناخته شده است] مشورت و یاری گرفته بودند. در این فیلم، بازیگرانی چون فردریک مارچ (در نقش ژان لافیت)، آکیم تامیروف (در نقش دومینیک یو) و آنتونی کوئین حضور داشتند. تصویر زیر: پوستر فیلم بوکانیر (1938)، ساختهی سیسیل بی. دومیل. تصاویر زیر: نماهایی از فیلم بوکانیر (1938). با حضور آنتونی کوئینِ جوان کوئین، در آن هنگام، چهرهای شناخته شده نبود؛ ولی 20 سال بعد زمانی که سیسیل بی. دومیل تصمیم گرفت نسخهای بهروز از فیلم سال 1938-اش را روانهی پردهی سینماها کند، کوئین دارندهی دو جایزهی اسکار [برای بازی در فیلمهای زنده باد زاپاتا (1952) و شور زندگی (1956)] بود و حضوری مؤثر در فیلم همهی دورانها جاده (1954) داشت؛ و از همه مهمتر اینکه، دامادِ توانگر دومیل شده بود و پدر نوههایش. تصویر زیر: عکسی از جشن ازدواج آنتونی کوئین با کاترین دومیل (دختر خواندهی سیسیل بی. دومیل)، سال 1937. عکس زیر: آنتونی کوئین و کاترین دومیل و فرزندشان دومیل، از روی بیماری و ضعفِ پیری، زمام کارگردانی فیلم ِ خود را به دامادِ معتبر-اش میسپارد؛ و اینگونه، اوّلین و آخرین فیلمی که آنتونی کوئینِ بزرگ کارگردانی میکند، عینیت مییابد؛ فیلمی با عنوان بوکانیر (دزد دریایی) در سال 1958. تصاویر زیر: پوستر فیلم بوکانیر (1958) + آنتونی کوئین و سیسیل بی. دومیل در پشت صحنهی فیلم
بخش اعظم فیلم، داخل استودیو فیلمبرداری شد و همانطور که انتظار میرفت، مرتبهای سفارشی یافت و بازتابی شد از سلیقهی دومیل تا هنرِ کوئین. ستارگانِ متعددش نظیرِ یول برینر، شارل بوایه، کلر بلوم و چارلتون هستون هم نتوانستند آن را از فیلمی متوسط به اثری فاخر بدل سازند؛ تلاشهای بزرگانی مانند اِلمِر برنستاین (سازندهی موسیقی متنِ فیلم) و ادیث هِد (طراح لباسِ فیلم) هم در موفقیتاش کارگر نیفتاد. با این همه، منتقدان، بازی چارلتون هستون را در نقش ژنرال اندرو جکسون ستودند و ادیث هِد و گروه همکارش را با نامزدیِ اسکار، مورد تفقد قرار دادند. تصاویر زیر: ادیث هِد (طراح لباس فیلم) و نمونهای از طرحهایش برای فیلم بوکانیر (1958). او برای این فیلم، نامزد جایزهی اسکار شد. چارلتون هستون، پیشتر نیز در سال 1953، در فیلم "بانوی رئیسجمهور" (همسر رئیسجمهور) نقش اندرو جکسون را بازی کرده بود. اندرو جکسونـی که بعدها از مقام ژنرالی به ریاستجمهوری آمریکا ارتقا مییابد و تصویرش روی اسکانسهای 20دلاری چاپ میشود. تصویر زیر: چارلتون هستون (در نقش اندرو جکسون) به همراه سوزان هیوارد. در نمایی از فیلم "بانوی رئیسجمهور" (1953) تصویر زیر: چارلتون هستون (در نقش اندرو جکسون) به همراه اینگر استیونس. در نمایی از فیلم بوکانیر (1958) تصویر اندرو جکسون (هفتمین رئیسجمهور آمریکا) بر روی اسکناس 20دلاری ------------------------------ زیرنویس فارسی فیلم: ظاهراً نسخهای از این فیلم، قبل از انقلاب، در استودیوی مولنروژ دوبلهی فارسی شده بود و صداپیشگانی چون عزتاله مقبلی (به جای سیسیل بی. دومیل)، محمود نوربخش (به جای یول برینر) و ایرج دوستدار (به جای چارلتون هستون) در آن هنرنمایی کرده بودند. ولی متأسفانه اکنون اثری از آن نسخهی دوبله ــ به جز پیشپردهای کوتاه ــ بر جای نمانده است. هیچ زیرنویس فارسیای هم برای فیلم موجود نبود. بنابراین به پیشنهاد یکی از دوستان [ ال سید گرامی در کافه کلاسیک] به ترجمهی متن فیلم و تهیهی زیرنویسِ فارسیاش اقدام نمودم. - دانلود زیرنویس فارسی فیلم بوکانیر (دزد دریایی) ـ 1958، از سایت فارسیسابتایتل. - دانلود زیرنویس فارسی فیلم بوکانیر (دزد دریایی) ـ 1958، از سایت سابسین. پیشپردهی دوبلهی فیلم بوکانیر (1958) در آپارات
نمایش و دانلود فیلم بوکانیر (1958) در فورشیرد و نماشا با زیرنویس فارسی دانلود فیلم بوکانیر (1958) با کیفیت عالی از سایتِ نایتمووی (+ زیرنویس فارسی)
--------------------------- عکسهای پشت صحنهی فیلم: برای دوستداران سینمای کلاسیک، بیشک بوکانیر فیلمی ویژه است؛ دیدنِ آنتونی کوئین در مقام کارگردان و در حال هدایتِ بازیگران فیلم در عکسهای به یادگار مانده از پشت صحنه، جالب و فراموشنشدنی است. ------------------------------ سکانس ماندگار: اغلب منتقدین، سکانس ماندگار فیلم را "نبرد نهایی با ارتش بریتانیا" معرفی نمودهاند؛ ولی نگارنده، زیباترین و ماندگارترین سکانس فیلم را "مجلس خوشآمدگویی به ژنرال جکسون در بدو ورودش به نیواورلئان" میداند؛ آنجا که آنِت و دختران، ترانهی فولکلور "باربارا آلن" را میخوانند و ژنرالِ خسته به یاد خانه و همسرش راشل میافتد. در ویکیپدیا نام فیلمهایی که این ترانه یا ملودیاش به نوعی در آنها آمده [مثل "پیانو"ی جین کمپیون]، ذکر شده است؛ امّا جای "بوکانیر" به راستی خالیست! این سکانس را در فورشیرد به اشتراک گذاشتهام.
صوتِ قدیمی این ترانه از "برادلی کینکاید" را هم جهت مقایسه و حظ بیشتر در فورشیرد قرار دادهام. RE: تاریخ مستند در سینما (معرفی فیلم های ارزندۀ تاریخی) - پروفسور - ۱۳۹۹/۷/۵ عصر ۰۹:۱۸ تا حالا اصطلاح فیلمبال به گوشتون خورده؟ نه؟ درسته، چون خودساخته ست! دیدم فضا این چند روزه فوتبالیه، گفتم به کافه یه جو فوتبالی بدم. می دونیم برای اینکه یک تیم فوتبال بره تو زمین و بازی خوبی ارائه بده فقط بازیکنها و مربی و ذخیره هاش مهم نیستند. تدارکات نقش مهمی داره ولی هیچ وقت کسی از عوامل پشت صحنه تشکر نمی کنه این بار من می خوام قبل شروع فیلمبال یادی از اعضای تدارکات بکنم: سپاس از نورما دزموند گرامی برای آپلود فیلم یوزپلنگ سپاس از جناب دون دیهگو دلاوگا برای معرفی اجمالی این فیلم زیبای تاریخی در جعبه پیام سپاس از Kathy Day برای یادآوری غیبت یک عزیز که جناب پیرمرد باشن، در جعبه پیام و سپاس بسیار از جناب پیرمرد برای به وجود آوردن این تاپیک ارزشمند نتیجه این شد که بنده، پروفسور تشویق شدم فیلم رو دانلود کردم و دیدم. حالا چند بندی ازش در تاپیک تاریخ مستند در سینما گزارش می کنم تا تشکری باشه از یک همکاری تیمی و امید به اینکه باز شاهد حضور پیرمرد گرامی باشیم. فیلمبال ما یوزپلنگ The Leopard نام داره که برنده یکی از ارزشمندترین جام های سینمایی دنیا شده؛ نخل طلای جشنواره کن1963 درسته که مربی های ایتالیایی اصولا تیم رو دفاعی می چینند ولی در این مورد خاص مربی قدر و صاحب سبک ما، کارگردان بزرگ لوکینو ویسکونتی سردمدار نئورئالیسم ایتالیا، تیمش رو باحضور ستارگانی بزرگ؛ برت لنکستر، آلن دلون، کلودیا کاردیناله، ترنس هیل، سرژ جیانی و رومولو والی عالی چیده. تم آغلب کارهای ویسکونتی تنزل و انحطاطه. او در یوزپلنگ زوال تدریجی اشرافیت در ایتالیای جنگ زده رو با تأنی و ریزبینی همیشگیش به تصویر می کشه، برای همین ممکنه شاهد یک ریتم کند در فیلمبالمون باشید ولی اونقدر صحنه های چشم نواز و با شکوه خواهید دید که متوجه گذشت تایم سه ساعته نخواهید شد. بپردازیم به گزارش بازی! ببخشید فیلم: فیلم به زندگی پر تجمل و شخصیت پر تحمل دون فابریتسیو (برت لنکستر)- شاهزاده سالینا می پردازه. داستان فیلم در سال 1860 اتفاق میفته و مربوط به مقطعی میشه که ارتش آزادیخواه به رهبری گاریبالدی جزیره سیسیل رو از زیر سلطه بوربون های فرانسوی آزاد می کنه. پرنس دون فابریتسیو با وجود داشتن اهل و عیال، شخصیتی انزواطلب داره. با این اوصاف او سعی می کنه اطرافیانش رو خشنود نگهداره از همسر خشک مذهبش بگیرید تا فرزندان ریز و درشت و کشیش مقیم قصر. او حتی علیرغم مخالفتش مانع پیوستن خواهرزاده جذاب و دلبندش تانکردی (آلن دلون) به یاغی ها (ارتش گاریبالدی) نمی شه و بعدتر وقتی تانکردی از گاریبالدی و عملکرد ضعیفش رویگردان شده و به ارتش پادشاهی ملحق میشه باز هم اعمال نظر نمی کنه. پرنس می دونه دختر بزرگش کانچتا عاشق و دلباخته تانکردی شده، اما حتی اونو هم برای این عشق نافرجام سرزنش نمی کنه. بعلاوه در صدد برمیاد در اثنای این جنگ و خونریزی ضمن ییلاق قشلاق کردن اهل و عیال، کاری کنه کارستان! برای تامین آینده نامعلوم تانکردیِ جاه طلب، مقدمات ازدواج او با زیباترین و در عین حال پولدارترین دختر شهر آنجلیکا (کاردیناله) رو جور می کنه که از طبقه سنتی آریستوکرات هم نیست. فیلم بعد از این با تشکیل مثلث عشقی کانچتا- تانکردی-آنجلیکا بیشتر تم عاشقانه می گیره و گیرایی صحنه هاش دوچندان میشه. مخصوصا مهمانی مجلل مجلس رقص و سکانس رقص شاهزاده سالینا با آنجلیکای زیبا که چشم همگان رو خیره می کنه. پرنس که چند لحظه قبل تنها در حضور زوج جوان و پرسرو صدای تانکردی و آنجلیکا، از پیری و مرگ قریب الوقوعش حرف می زد حالا کنار آنجلیکای فریبنده و اغواگر برای لحظاتی کوتاه از قالب پوسیده و کلیشه ای اش رها میشه و «جوانی» رو احساس می کنه. فیلم با حضور مستمر پدر پیرونه (والی) رابطه تنگاتنگی با دین مسیحیت برقرار می کنه. رابطه ای کاوشگر و انتقادی. دیالوگ جالبی بین پرنس سالینا و پدر پیرونه هست جاییکه کشیش می خواد بزور از دون فابریتسیو اعتراف بگیره و او امتناع می کنه. پرنس بحث رو به سیاست می کشونه و از سازش اشراف با طبقات پایینتر برای بقای خودش حمایت می کنه در حالیکه کشیش معتقده این توافق به هزینه کلیساست چون اموال موقوفه اشراف بین رهبران شورشی ها تقسیم میشه و پشتوانه کلیسا از بین می ره و نمی تونه به فقرا رسیدگی بکنه. دون فابریتسیو در جواب میگه: «به کلیسا وعده جاودانگی داده شده درحالیکه به اشراف بعنوان یک طبقه اجتماعی چنین وعده ای داده نشده. پس هر مسکّنی که به ما وعده 100 سال بعد رو بده برامون حکم ابدیت داره. وقتی دستمون بجایی بند نیست تعهدی هم نداریم. کلیسا باید متعهد باشه چون مقدر شده هرگز نمیره! نابودی کلیسا می تونست مایه تسلی خاطر ما باشه. ولی پدر شما فکر می کنید اگه کلیسا روزی مجبور باشه برای نجات خودش همه ما رو فدا کنه، در انجام اینکار کوچکترین تردیدی می کنه؟ البته که نه!...» در آخرین سکانس دون فابریتسیو شبانه کنار کلیسای مخروبه ای ناشی از جنگ می ایسته. مردم فقیر و کشیش دارن به داخل اون فضای ساده نورانی می رن- که کاملا با فضای درخشان مهمانی تجملی کاخ در تضاده. او در خلوت خودش زانو می زنه و به آسمان خیره شده و مناجات اعتراف آمیزی ازش می شنویم: آه ای ستاره، ای ستاره وفادار! کدامين هنگام قصدِ آن داري به من وعده يِ ميعادي ديرپا تر ببخشي؟ ميعادي به دور از همه چيز، در قلمرويِ قطعيتِ جاودانت؟ فیلمبال ما تموم شد. امیدوارم از گزارش اِل پروفسور راضی بوده باشید. اگه پخش زنده رو از دست دادید تکرارش رو حتما ببینید! چون بقول دون دیه گوی عزیز و گرامی خودمون: «بعد از "بر باد رفته" ، "یوزپلنگ" دوّمین فیلم با مهمانی مجلل در همهی دورانهاست؛ و با همان پیامِ پایانِ یک دوران! دوستان کافه-کلاسیک، تماشای-اش را از دست ندهید» |